شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

فرش‌های آویخته از بام

فرش‌های آویخته از بام
دستان مادرم بود
که در دهان باد
ریشه‌هایش خشک می‌شد...
آه مادر
وقتی دست بر دار قالی می‌کشم
تا برهنگی نخ کِش می‌شوم
و آن‌گاه که سرم را روی فرش بگذارم
صدای آوازهایت
می‌پیچد...
شبانه 
فانوس‌های دلهره 
نام گمشده‌ها را
روبه‌روی کوه فریاد می‌زنند
و نمی‌دانند کوهستان پسرانش را پس نمی‌دهد...
مردانی می‌شناسم
با شانه‌های صیقل‌خورده در هجوم سنگ
رد پاهایشان
بر تن خاک تاول می‌زند
و ردِ برنوهای به دوش آویخته را
کوه‌های زاگرس 
_این گوژپشتان مادرزاد_
از زمین دستمال می‌کشند...
کردستان را 
بر پوست نقشه بخیه زده‌اند
تا خون جهان را برندارد...

مهسا نصرتی

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

جای امن

جای امن

واهه آرمن

زیبای همیشه غمگین

زیبای همیشه غمگین

سابیر هاکا

سیب‌ها دیگر حوصله‌ی قرمز شدن ندارند

سیب‌ها دیگر حوصله‌ی قرمز شدن ندارند

جلیل الیاسی

ویدئو