شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

دو شعر ازفریبا الله وردی

 

1

رشته‌ی کلام را، می‌کشند و کلاف می‌کنند
رشته‌ای که از دهانی بیرون پریده 
در گوشی فرو رفته 
و باز از دهانی دیگر بیرون زده است
لزج و چرک 
آغشته به ذهن آدمی.
روزی که آب‌ها
به دریای نخستین برمی‌گردند
روشن و شفاف 
اما این درخشش
درخشش شاد آغاز نیست
درخشش اندوهگین آب‌ها
که از سفری سخت بازگشته‌اند
از سیلاب‌ها
فاضلاب‌ها
و چشم‌های گریان

۲
آن ریشه‌های مخوف 
که مثل دسته‌ی مارها
قلب زمین را گزیده‌اند
و روح دانه‌ها را مکیده‌اند
بیرون از تاریکی خاک
درختان اصیلی می‌نمایند.
خاکی که در آن
 چیزی نمانده برای نهال‌ها 
مگر جرعه‌ای.
 یک جرعه دارند 
و دو وسعت تشنه
نه جنگ را سیراب می‌کند
نه زندگی را

فریبا اله وردی زاده

تک نگاری

شعرها

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

من با تمام دخترانی که در خواب دیدی فرق دارم نه؟

تمنا مهرزاد

در میانه‌ی راه

در میانه‌ی راه

امید نیکبخت

هر اولاجاغین سونونا داغیلدین

هر اولاجاغین سونونا داغیلدین

حسن معصومی

گاز

گاز

مجتبی ویسی