شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

برگرد

برگرد                                                                                                            

و دست‌هایم را که در کمد انداخته‌ام
به دور خودت بپیچ

دیر رسیده بودم
و دوربین‌ها قبل از من
تو را برداشتند برای خودشان
چون دود‌کش‌ها که تمام عطر نان را
زنده زنده می‌بلعند

تو رفته بودی و باد
چون پیامبری مهربان همه‌چیز را زیبا می‌دید

باید می مردم
و تو را از مرگ پس می‌گرفتم
نبرد همیشه پرچمی را بالا می‌برد تا باد را خوشحال کند
و پرچمی که سوخت
کشوری را با خودش دود کرد(می‌شه به «ساکنان کشوری» محوریت بدی)

جنگ هنوز هم ادامه دارد
جنگ باک بنزین
با (جاده‌هایی) که مویرگ‌های پیچیده زمین (اند)
جنگ سانسور با سایه‌های روی هم افتاده

مشکوکم
به ساعتی که مد‌ت‌هاست
رؤیاهای مردی را زیر خروارها کویر غرق می‌کند
مشکوکم به این تاریکی
به سایه‌ای روی دیوار
که به میخ پشت سرش خیره شده است
یک روز بیرون می‌زنم
و مردی را تنها می‌گذارم
که هر‌بار خواست فراموش شود
«تکه‌های گمشده‌اش را به‌یاد آورد» 

دوباره باد می‌آید
همیشه باید باد بیاید
و کسی را در خیابان زیبا کند
کسی را در تراس
کسی را که لحظه‌ای ایستاد
و دست برد در جیب که سیگارش را‌... 
کسی را که نشسته در پیاده رو
و به‌دنبال صدایی می‌گردد که سال‌ها قبل
گمش کرده بود

محمد صابر شریفی

تک نگاری

شعرها

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

سرگشته را دیگر خیال گم شدن نیست

مریم حاج محمدی

سیم‌های یک بمب ساعتی

سیم‌های یک بمب ساعتی

گروس عبدالملکیان

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

می‌گذارم تخت به خواب بعد‌از‌ظهرش ادامه دهد

نسرین بشردوست

در باغ

در باغ

شاپور جورکش