تو گم نشدهای
این گلوله اگر شلیک
به سینه من نمیرسد
دارم دار میسازم برای خودم
صدایم را بالا گرفتهام
سرم را پایین
(تا این سیگار به آخر خودش برسد)
شعرهایم را هی ورق
بزن/ توی گوش تهران
که تن تنَن یا هو
انگشتهایم را بریدهام
تا این دختر
با انگشتهای من ستاره بشمارد
با چشمهای من گریه کن
بگذار این گلوله شلیک
به میدان نرسیده
به زمین میخورد این پیرمرد
که دستم را عصای دستت کن
که تن تنن یا هو
من به بیراهه نرفتهام
روزنامهها خبر آوردند
داشتم دیوانه میزدم به کوه
که سنگرت خالی نمانده
روی پاهای من بایستی
خدا برایت دست تکان دهد
من كه نمردهام هنوز
دارم دار میسازم برای خودم
دارم برای خودم تار میزنم.