شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مونولوگ

شب‌ها 
تا صبح دوچرخه می‌رانی
یک‌نفس پا می‌زنی 
و دنیا را می‌گردی 
دیوانه‌ی دوچرخه‌سواری بودی 
یادت نیست 
برای سوار شدن بر دوچرخه‌ای قراضه 
که در گوشه‌ی حیاط افتاده بود 
و رفتن تا سرِ کوچه 
گریه‌ات بند نمی‌آمد 
به دَرَک اسفل که در این سی سال 
قدم از قدم برنداشته‌ای 
راه نرفته‌ای 
عوضش شب‌ها 
در جاده‌هایی که به خانه‌ی هومر می‌رسند 
دل‌دل‌زنان دوچرخه می‌رانی... 

واهه آرمن

تک نگاری

چگونه شعر بنویسیم؟

چگونه شعر بنویسیم؟

ترجمه‌ی نازیار عُمرانی

شعرها

سطور بی تعبیر

سطور بی تعبیر

مهشید رستمی

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک

سربازها رفتند

سربازها رفتند

وجیهه نوزادی

چشم‌هایم زبان منند

چشم‌هایم زبان منند

فیروزه برازجانی