شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مونولوگ

شب‌ها 
تا صبح دوچرخه می‌رانی
یک‌نفس پا می‌زنی 
و دنیا را می‌گردی 
دیوانه‌ی دوچرخه‌سواری بودی 
یادت نیست 
برای سوار شدن بر دوچرخه‌ای قراضه 
که در گوشه‌ی حیاط افتاده بود 
و رفتن تا سرِ کوچه 
گریه‌ات بند نمی‌آمد 
به دَرَک اسفل که در این سی سال 
قدم از قدم برنداشته‌ای 
راه نرفته‌ای 
عوضش شب‌ها 
در جاده‌هایی که به خانه‌ی هومر می‌رسند 
دل‌دل‌زنان دوچرخه می‌رانی... 

واهه آرمن

تک نگاری

شعرها

خزان گرفته‌ام و فرصت بهارم نیست

خزان گرفته‌ام و فرصت بهارم نیست

فاطمه شمس

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

زنانِ اسطوره پیراهن ابریشمی می‌پوشند

علیرضا کرمی

گاز

گاز

مجتبی ویسی

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

جاده‌ای سوخته مانده‌ست؛ و اخگرهایش

بابک دولتی