رگ
گر
تگ
گر
مگ
رگ
پارگی شریان
ریزی
یادگاری از شبیخونی با غنایم جنگی بسیار
از جانب نزدیكترین
از كنارترین
از پشتترین كسی كه ایستاده بود آن جانب
از دستترین آدمی كه می شد گرفت
گرفتگی در رگهایم شریان دارد
در حدقهای که چارهای ندارد بهجز دیدن
قلبم دچار پارگی از جهات مختلفی است
گلویم دچار پا
چشمهایم گوشواره های هند جگرخوار
و انگشتهایم غنیمتی که روزها را می شمرد تا کی؟
نفرتی که جنگ گره می زند به دیدن
و کودکی که دچار میشود به نا نا نا ناهای بسیار
جبران نمیشوند بعضی از دلها و قلوههایی که دیدهام
بعضی از استخوانهای لای زخم
پارگی عمیق در رباطی كه لیلاهایم را بیرون ریخت
بریدگی لاهایی كه در لحظههای لا
لالالای جرز رفت و
در بیخبری
سرنوشت این نبود كه بعد از آن همه ریزی كه خون داشت
بزی بیتفاوت بگذرد از لی و خا
چه كسی جبران میكند این همه خالی و خا را؟
ادامه میدهم نفسها را برای كشیدن
برای آخرین غنیمتی كه مانده لابهلای من
و بزی که جربزه نداشت برای بالا رفتن و گرگ شد برای پاره كردن