این قطعه را بفرست به ولادیمیر
به سطل پر از خونابههای اتاقش
و بگو حساب میکند خودش - خودم
که پردههاتو باد بریزه
و معادن زغال سنگ را بریزد
و درماندگیِ آویزان از سقف را
و عطرهای گمشده رو بفرست، به ولادیمیر
به ولادیمیرِ سرشار از گلوله بفرست
به عضلهی کشیده ی آرام و دستگاه خرابش
به زنی که در تخت ِ
و صدای زنی که در تختِ
خواهد
دلکش باشد
یا باربارا استریساند
یا،
محبوبههای غرق شده، در زن داغون، در تخت
آخه، همیشه تخت
و تن کردن لباسهای خوب در فصلهای مناسب نیست که،
بهار را منتقل کند به
شب را منتقل کند به
قطار را به ریههات که پر بشه از عصر را منتقل به انتقال کند در واگن سرد
تخت را
پر کند از اشتقاق موجهای آفتاب
تن را، از اشتقاق بوسههای تو
زن را، از اشتقاق رودههاش که هی
ریسه بِری و پیچ بخوره
و سوپ ولرم رو، از اشتقاق جمود نعشی
در نیمروز
روز
چندم
آه...
لباسهای مناسب بپوش ولادیمیر
و این فهرست خونی رو بفرست
به زن
زنِ داغون
در بالکن سرد