نورِ «چراغ» خَم شده توی «مطالعه»
سایهم دوشاخه رو زده توو برقناخنم
کلّ اتاق شب شده جز میز و روی اون
بازم کتاب منتظره لاشو وا کنم
تاریکه ماه، تلْویزیون روشنه چشاش:
جادوگرا شبو توو چشاش دود میکنن
«تاروت»های تیره رو روو میز چیدن و
آیندههای روشنو نابود میکنن...
دود از توو قابِ تلْویزیون میره توو چشام
تا آبیای خیس پُر از رعد و برق شن!
تا پیچکای فرش بپیچن به گریههام
تا کشتیای تابلوی نقاشی غرق شن!
کارتا رو فوووتِ پنجره میریزه توو اتاق:
[نورِ چراغ خم شده توو دودهی سیاه]
- میافته رو کتاب یِهو «کارتِسرنوشت»
- توو چارچوب پنجره میافته «کارتِماه»
- «کارتستاره» گوشهای از شب میافته تا
من یه چراغْمطالعه شم؛ پِتّ و پت کنم...
از لای دودا برمیدارم لاکمشکیو
تا ناخنامو با شبِ توو فیلم ست کنم
زل میزنم -توو آیْنه- به جادوگرسیاه
که ناخناش ماسک شبو پاره میکنه
پررنگ میشه سایهم و خم میشه رو چراغ
شب گریهی سیاهشو فواره میکنه...
سقفاتاق میچکه رو پیچکای فرش
دریای توی تابلو سر میره رو پریز
دودا کنار میرن و چشمم میافته باز
به بسته الاسدیِ افتاده روی میز!
یکهو فیوز/ میپره رویای روشنم:
سایهم سیاهتر شده از فال و طالعِ...
وا مونده روی میز اتاقم کتابِ «یونگ»*
نور چراغ خم شده توی مطالعه...
* : کارل گوستاو یونگ