شهیار قنبری مرد شماره یک ترانهی آوانگارد یا پیشرو فارسی، لئونارد کوهن هنر فارسی، و البته که از منظر تأثیرگذاری نه به وسعت غرب و گسترهی زبان انگلیسی اما در جغرافیای کوچکتر زبانیاش تأثیرگذارتر از کوهن بزرگ است که از دوسویهی اعتراض و ساخت و اجرای یک اثر کامل به او شباهت دارد و مؤلف است. روحیه و حضور آرتیستیکی که بُعد تکسویهی اکثر هنرمندان ما از آن استقبال نمیکند و این ریشه در عدم آموزش بیسیک و بنیادین هنر در بستر آموزشی ما دارد و البته که شهیار قنبری نیز از ابتدا اینچنین نبوده و چنین نکرده، اما از داستاننویسیهای کوتاه آغاز کرده تا جهت تحصیل به انگلستان رفته و بازگشته و تجربهی جهان بدون مرز فرهنگی، زبانی، هنری را حداقل تا آن زمان با دریچههای گستردهی روبهرویش برای ترانهی ما به ارمغان آورده.آشنایی او با گروههای موسیقی جهانی و جریانات نوظهور فرهنگی، هنری که عمدتاً تحت تأثیر جنبشهای ضد جنگ و ارزشهای نوین بشری بودند، نوع نگاه به ترانهسرایی، سوژهها، ابژهها، واژهها و هر آنچه در عمق و معنا و مناسبات انسانها و جوامع و اجتماع و سیاست و عشق و هنر و لایههای پیچیدهی انسان تنهای معاصر و تابوشکنی اتفاق میافتد را از پیشزمینهها و فیلتر ایرانی میگذراند و در ذهنیتی مدرن به مخاطب همزبان خود ارائه میکند، به گونه ای که معیارها و ارزشها و اصالتهای فرهنگ و جغرافیا و هنر خود را فراموش نکرد و گنبد طلا و نیاز و باورهای معنوی مردمش را با جهان مدرن و آسمانخراش و ارزشها و ملاکهای معاصر و مدرن انسان جهانی شده و بعدها در بازتابهای فضای افسرده و گرفتوگیرهای بعد از انقلاب ۵۷ در برههای به هم آمیخت.
پس از دو ترانهی عاشقانهای که گوگوش از او اجرا میکند، اثر «بوی خوب گندم»، که منجر به دستگیری و زندانی شدن او و داریوش میشود، انگار تلنگری است به او که نکند راه همین بوده باشد و! اینجاست که شهیار بسیار جوان ترانهی ما، اسب اصیل و جوان ترانهاش را به زیبایی هی میکند و به رقص درمیآورد و موسیقی پاپ ایرانی آنزمان را که ترانههایش جز تکآثاری در دوران مشروطه، عمدتاً یا استفاده از غزلهای کلاسیک و نئوکلاسیک و مضامین سنتی و عاشقانه نوستالژیک یا ترانههای مطرب مسلکی و سخیف فیلم فارسی بودهاند، در عین جوانی به ترانهای بالغ و بزرگسال هدایت میکند. ترانهی بالغی که گاه نیاز به تفکر و تعمق و واکاوی و توجه دوباره و دوباره دارد و نه سطحی که در عین عمق زیبا و قابل ارتباطگیری است که از مختصات ترانه این است که باید چنین باشد اما ارتقای سطح ذائقهی مخاطب ما از دیگر رسالتهای شهیار بوده که بهخوبی به انجام رسانده است و دست مخاطب عوام ما را گرفته و بالا کشیده و به بخش خواص نزدیک کرده است تا جایی که در همان ابتدای کار ترانهی «جمعه»اش، بازار فروش «آمنه» را هم کساد میکند که جامعهی در آستانهی تحول و مدرن شدن همراه با جریانات مبارزهطلبانه و روشنفکری، تشنهی چنین آثاری متفاوت است. هر چند حضور ایرج جنتی عطایی و اردلان سرفراز و تک اتفاقهای دیگر و گاه شاعرانی که ترانههایی از آنها اجرا میشود، در این راه همراه و تأثیرگذار است اما نوآوریهای بیحد شهیار در عناصر ذکرشده بسیار چشمگیر است که از اصلیترین آنها میتوان به نوآوری سوژههای بکر در کلام او اشاره کرد. مسائلی را که در شعر رسمی ما و تحت تأثیر رویکردهای نیما تا آن زمان یا در بخشی از هنر مدرن ما اتفاق افتاده بود و چنین نگاههایی به جریان شعر رسمی و حرفهای ما ورود کرده بود اما در ترانه سابقهای نداشت یا بسیار کمسابقه بود، او به ترانه آورد. عناصر روزمرهی زندگی، روزها، شخصیتها، مکانها، اشیاء، و بازتولیدی از طبیعت از منظر خودش، امیدها و یأسها، سیاهیها و روشنگریها را که عمدتاً سویههای تاریک آن روزگار در اشعار او مشهودتر است بر ما. پیشنهادهایی که نوع چیدمان و سلیقهی موسیقایی کلام او خواه ناخواه آهنگسازان همراه را به سمتوسویی مدرنتر و متنوعتر نسبت به آثار ساخته شده تا آن زمان هدایت میکرده است هم بخش مهمی از تأثیر اوست اگر مبنا را ساخت ملودی و تنظیم بر روی ترانه بدانیم که در اکثر اوقات چنین بوده است و البته و صدالبته همگرایی و شانس همکاری با آهنگسازان مدرن و تشنهی ترانهی پیشرو در آن روزگار یا هر روزگاری اتفاقی مبارک است که برای شهیار رقم خورده است و اجرای ناب توسط ضلع سوم اثر که خوانندههای تراز اول -که هنوز بعد از پنجاه سال در رده اول جدول هستند- بودند. اما از تکنیکهای او این است که شیوههای تکنیکالی در تکرار مربعی سطرهای اول و بندهای ابتدایی دارد که بعد در سطرها و بندهای ادامه بسط و گسترش کلامی و تنوع بخشیدن و بردن به سوهایی گوناگون در یک همگرایی ارگانیک، از ابزار اوست که اول ذهن مخاطب را با چیدمان و طراحی صحنه و فضاسازی مناسب آماده میکند و بعد میزانسن را برنامه ریزی میکند و سپس میهمان عالیقدر را که مخاطبش باشد به بالای مجلس بر کرسی اصل موضوع مینشاند و اما در حوزههای موسیقی کلام اسلشزدنها و اکسونگذاریهای سکوندار روی کلام و تکهتکه کردن جمله و ساخت و فضاسازی و توصیف پیشدرآمد با چندین اسم و مکان و شی و زمان، با موقعیت راوی یا از منظر جمع چنان که فضاسازی در بسیاری از ترانهها ایجاد و تنظیم و کارگردانی میکند که حتی اگر روایت خطی و مستقیمی در اثر نباشد حضور معنوی روایت در مخاطب ایجاد شده و مخاطب در ناخودآگاه خود، خود را درگیر یک روایت و سناریو مینماید. بله، یکی از دلایل مدرنتر بودن شهیار قنبری نسبت به همنسلان و همکاران خودش، استفاده از شبهجملهها و شکستگیها و برشهایی است که در جمله ایجاد میکند. رویکردی که به عنوان مثال در آثار قطب دیگر ترانهی فارسی؛ ایرج جنتیعطایی به شکلی منسجمتر و جملهمندتر با استقلال کامل مصرع و بیت یا بند اتفاق میافتد. گونهای که یکی از آیتمهای افتراق غزل پیشرو با غزل کلاسیک است و نظام ساختار تصویری- بیتی در غزل کلاسیک کاملاً رقم میخورد و اما درتئوری غزل پیشرو به این قلم لزوماً چنین نخواهد بود و عمدتاً شما با بخشی از یک متن شاعرانه یا برشی از یک شعر یا یک اپیزود که وضعیتی شاعرانه در آن رقم خورده است مواجه هستید و این نقطه، همان نقطهای است که غزل پیشرو هم از ترانهی آوانگارد ما تأثیر گرفته و هم بر آن به لحاظ تکنیکی و نوع نگاه و روایت و تصویرسازی تأثیر گذاشته است. بخش بعدی آیتم گسترهی واژگانی در دست پر ترانهسرای ما در این حوزه است که از هر آنچه در فرهنگ معین و دهخدا و واژههای دیروزی و امروزی و بعضاً رسالت واژهسازی ساختاری است بهره برده است و برای اولین بارها، پایشان را به ترانه و موسیقی و گوش مخاطب ما آشنا کرده است که گاه این کلمات بسیار ثقیل و سنگین و عمیق و گاه بسیار ساده و دمدستی و اگر بشود گفت که نمیشود گفت، میتواند دستمایهی طنز باشد که نخواهد شد. اما چنان باشکوه در خدمت گرفته شده و رنگ و لعاب کاربردی و معنایی زیبایی در حوزهی تفکری و اندیشگی و اجتماعی و سیاسی پیدا کرده است که جز دستمریزاد چیز دیگری به خالقش نمیتوان گفت. مثالهایش را از نون و پنیر و سبزی میتوانید شروع کنید. در رویکردی دیگر به آثار او میل به ترانهی گفتار یا گفتار ترانهی بالغ در نزدیکی به دکلماسیون طبیعی کلام به چشم میخورد که در همان آثار مطلوب و اجراشدهی دکلمهگونه توسط خودش در نوع اجرا و تکانههای بریدهبریده ارکانی بیشتر به چشم میخورد و بهرهوری از صنعت تشخیص و حتی استفاده و هویتبخشی به روزهای هفته و امثالهم، از دیگر مختصات ترانه و ذهنیات اوست. مردی که تنها در یک قالب ادبی و هنری نگنجیده و در بسیاری از ژانرها راه یافته و زورآزمایی کرده است. هر چند به مذاق بسیاری از هنرمندان یا مخاطبانش این رویکرد خوش نیامده باشد، حضور و شراکت در این بدعتگذاریها برای جامعهی تکسویهی هنری ما بسیار ارزشمند است که خود ژانر ترانه را در مقدمهای که بر کتاب «از لالهزار تا جمهوری» نوشتهام، یک ژانر دیگرپذیر و متساهل و جمهوری در ترانه دانستهام که میتواند قابلیتهای اجرای هر نوع کلامی را با تنظیم موسیقایی خاص خودش داشته باشد و خود بودن و اهل مماشات نبودن و تیم نداشتن شهیار و البته شفافیتش، گاهی ابزاری در دست برخی از همکاران و منتقدانش است تا او را بنوازند یا نادیده بگیرند که از بزرگی او چیزی کاسته نخواهد شد که نباید هنرمند را خفیف و زار بخواهیم و لعنت بر روزگاری که هنرمندی در شأن مجبور به دفاع از جایگاه خویش باشد که در مصاحبهای گفته بودم، فروتنی در کار حرفهای، خیانت است.