شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ما غلامان حلقه به گوش 

ما غلامان حلقه به گوش 
که شناسنامه نداشته‌ایم
دست هایمان را رو به آفتاب می‌گشودیم
آنان در تاریکی ساعت‌هایشان به روز می‌شد
آنان هر روز فال ما را می‌گرفتند
در میدان شهر
کسی از ما تشییع می‌شد

ما هر چند
زیر چکمه‌ی آنان
اما
ترس را از پرنده‌ها پنهان می‌کردیم
چشم‌های دریده‌شان برق کدری داشت

خیابان امیدی به هبوط نداشت
کسی از ما در میدان شهر می‌میرد
قامت غولی نلرزید
جیک گنجشکی در‌نیامد 
ما کنار درخت‌های پراکنده 
پراکنده بودیم
صدایمان فرو نشست 
کبوتری در قرمز غروب پرپر شد
ما خودمان 
آرام‌آرام
دست‌هایمان را گشودیم رو به تاریکی
تا آنان فالمان را بگیرند

نعمت مرادی

شعرها

دنیا

دنیا

علی باباچاهی

 ساکن یک جهان آواره

ساکن یک جهان آواره

فاطمه شمس

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

لای گیسوان او بگرد، با چراغ‌قوه‌ای قوی

حمید حسینیان

تبانی

تبانی

رویا الفتی