شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چندان سنگین نشسته‌ام

چندان سنگین نشسته‌ام
بر سنگ
که به غارت بردند راهزنان
از زهدان زنی ناگفت
دفینه‌ی نمک را
که نام آویخته از کمند ملولش
شمایل صبح پهن کرده
بر دار و کفن
با رگی که رگم را می‌کشد
روی دیگرم را برمی‌دارم
و خون کش‌دار کج‌مدار را
بر تن مادیان برهنه می‌پوشانم
که سوگوار شهادت سنگ‌اند
بوی تاریک و نمور شب
چاه نفت در گلو خوابانده‌ام

معصومه احمدی

شعرها

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

دادی کشید بر سر ِ زن: «هی نگو بمان

آزاده بدیهی

نیمی که مرده  بر شانه‌های تو

نیمی که مرده  بر شانه‌های تو

یلدا منتظری

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

مثل همیشه مرگ تو را خواب دیده‌ام

حسن زینلی مقدم

قدمت را بزن، نمی فهمند

قدمت را بزن، نمی فهمند

محمود صالحی‌فارسانی