شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ماه بر بالای کاج

بر بالای کاج بلند خانه‌ام
ماه که می‌خندد
برف می‌ریزد
باد آهسته می‌گذرد
او می‌آید
او که ماه را بر بالای کاج دیده
و کلاغ را با برف‌ها صدا زده
و چنان خندیده
که بید سرخ سرکوچه
برف شانه‌هایش را تکانده
بیا برویم
می‌گوید
و با دست ماه را نشان می‌دهد و می‌خندد
بیا برویم
لبانش غنچه می‌شود
حرف نازی که بارها شنیده‌ام

آهسته قدم بر‌می‌دارد
در کوچه ماه تنهاست
شب خاموش
و دیوارها که طپش قلب ما را می‌شنوند
روسری بنفش دارد
چشمان سبزش
چون حرف‌هایش
می‌خندد
می‌پرسم کجا می‌رویم؟
خانه را نشان می‌دهد و می‌خندد
خنده‌اش یک شکوفه است
به خانه که می‌رسم
کس نیست
بر ایوان خانه
چون چراغی روشن ایستاده است
ماه بر بالای خانه‌ام می‌خندد

اسماعیل یوردشاهیان اورمیا

شعرها

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی

اندوه انبوه

اندوه انبوه

دریا لیراوی

مجید عزیزی

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی