تا گرهی دیگر بر گره بزاید وُ
قوس بگیرد شاخهای قوچ...
تا شاخی دیگر سبز کند گوزن زرد وُ
از نو شکوفه کند...
تا آن درختِ تناور
حلقهای دیگر بر کُنده میکند
آرشوش کلمهای درکَش
رها کن وُ بشمار بیشمار بوسهی تیغسنگ را
بر پوست آب
ـ هر بوسه حلقهای تا کنارِ دیگرِ دریابار ـ
بشمار! ... یک:
از لبانِ تو میگیرم... حرفند؛
گویندگانِ رازهای مگو...
(بگو!)
صدای تو میریزد
از صخرهای بلند
آبشارِ عسل بر شیر میشود
رامشِ طاووس در رقص
یک بوسه از دهانهی رؤیا گرفتن است
رود... رود...
صدای تو میبَرد
آوازِ تو دریاست
در موجموجِ تو غرقم
اوجش مرا به ابرهای تمنا...
و فرودش؛ رودی مرا به ساحلِ آرام میبَرَد
موجت تلاطمِ دریاـزن
در من که موجموجِ رملِ بیابانم!
بشمار!... دو:
به پلکهای تو میدهم... گرمند؛
رمنده چون آهو
اشراقِ چشمهاش با من
آن میکند که شفق در قطب
«معنای حیرت»م
سبز از دو آسمانِ بهظاهر شب
بشمار! ... سه:
پیشانیِ شگفت وُ سپیدش
پیشانیِ شگفت وُ سپیدش
پیشانیِ شگفت وُ سپیدش
سپید وُ سپیدار (سایههاش)
تبدار (انگار پیشانیِ آهوبره
بالای چشمهاش... بالای «رمنده چون آهو»هاش)
ـ و خالهای پرِ بالِ هوبره در سفر ـ نشانیِ اردیبهشت
بهشت... بهشت... بهشت
بهشتِ نوشته در سرنوشتِ بوسنده
بویندهی خیالِ خدا بودن
بشمار! ... چهار:
بوسه به دستهای گشاینده
چینندگانِ رؤیا
وَرزنده در گشودنِ درهای شعر
زیبا نوشتن «عشق»
انگشتهاش؛ نستعلیقِ رها در هر...
بوسه به هر انگشت... جداجدا... تکتک
انگشتهای نوازنده
اورادِ بلندِ نوازش
انگشتهای شفاگر
لبخند بر خطوطِ درد کشیدن
بشمار پنج:
گرهکن تا سربسته ببویم
و ببوسم
مشتی که کِیلِ قلب تو را دارد
ببینم... -ها-... و بدوم
در کوچهرگهای آبیِ دستت
ماهیِ سرخی شوم
و بِنَبضَم
در مشتِ بستهات
-بر بازوان بلند تو با بوسه میروم
تا شانههات... میافتد لبان من-
و بلغزم به دامنِ دریاهات
«آبی»ت تا آخرین چکّه بنوشم
که بوسهای بنفش بپاشم به آسمان
به «چه ابرهای عبوس»ش
(: وا شوید!
تیراژه پل بزند بر رود
-منشورِ نور-
شعر بگذرد)
بشمار شش:
و ببوسم لبانِ خودم را
که از زیارتِ دریا بازآمده
با کولهبارِ ابری باردار
بشمار تا ابد ستاره به رؤیا
و روی نگردان
که پار، سالِ سیاهی بود
در بیدار؛
زخمهای تبر بر پشت سرو وُ سپیدار
شاخهای شکستهی مرال
پای بریدهی آهو
سر بریدهی پازن
مرد-آویز بر دار وُ بر درخت
بوسهی خنجر بر گلوی میش وُ
بِسملِ اسماعیل
و شیقهایی شکسته که میرفت*
با سرخرود
از شقیقهی دریا