کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1356 تبریز.

به چه چیز جهان دلم خوش بود؟

به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
ته صف غصه‌ی جلو خوردن!؟
در عرق‌خانه با وضو بودن!؟
توی مسجد تلوتلو خوردن!؟ 
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
متحد بودن از تناقض‌ها!؟ 
به وزیران ریش پرفسوری؟
خواندن روزنامه با بزها!؟ 
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟ 
به هدف داشتن، وسیله شدن!؟
لگد انداختن به ماده‌ی خوب؟
زیر یک سقف همطویله شدن!؟ 
واقعاً چیست دل خوشی کردن؟
گریه ‌کردن کنار جوک خواندن!؟
جمله‌ی «دوستت ندارم» را
از دو تا چشم نیمه‌رک خواندن!؟ 
واقعاً چیست این جهان‌وطنی 
توی یک پیرهن، هم‌آغوشی!؟
تا خود صبح منتظر بودن
خیره بودن به خالی گوشی!؟ 
واقعاً چیست این جهان کثیف؟
پشت کردن به کیسه‌کش‌هایش!؟
حلقه‌داری و «حق‌حق» و «هو‌هو»!؟
کش شلوار و کشمکش‌هایش!؟
به چه چیز جهان دلم خوش بود؟
خوردن چشم‌های آلوچه!؟
اعتیادم به چند جای تنت،
به فروش مواد در کوچه!؟ 
به فلافل، به فلسفه، به فروغ
بعدِ آروغ، خُرّوپف بودن!
از خودت داستان در آوردن
صبح «گورگی» و شب «چخوف» بودن! 
یا شکنجه شدن به خاطر تو
بعد لیوان و قرص خوابیدن!
فکر کردن به فحش‌های رکیک،
با زن بازپرس خوابیدن!؟
تو که عقل حسابی‌ام هستی
علت دیر خوابی‌ام هستی 
تو که حمام می‌کنی هر صبح 
ماهی قلب‌آبی‌ام هستی 
تو که با چشم‌های بادامی‌ت 
«سین» و «شین» قشنگ «شهرامی‌»ت
باخت‌های همیشه‌ی جنسی‌ت
با وقوف خود از خوش‌اندامی‌ت 
تو که هر صبح می‌رسی به خودت
بعد با چهره‌ی نو می‌آیی!
تو که هر عصر با دو تا گنجشک
از کلاس پیانو می‌آیی
بلدی پست‌خانه‌ای را که 
بی‌فرستنده نامه‌ام بدهی!؟
مثل یک خط‌چشم، یک روزی
بعد گریه ادامه‌ام بدهی!؟ 
چقَدر نیستی و این شبِ جغد
به من و پلک‌هام خود را بست!
قرص را می‌خورم، نمی‌دانم
به تو هم واقعاً دلم قرص است!؟ 

شهرام میرزایی