1
چاشنی روزنههای تاریک یکشنبه
لبهای غبارآلود عنکبوتی بود که
ترنم زندگی را
فالش میزد
ما چهرهی خویش را
با رنگهای خاکستری تزیین میکنیم
و یکشنبه
پایان جهان است
ناقوسها
وقتی از تجزیهی باکتریهای تن
تن میزنند
صدا
بوی مگسی را میدهد
که در شیب سرد بالهایش
به رستگاری رسید!
2
و این خزان ناتمام
ایستاده در غروب سپیدهدم
در قوس پلکهای آبشار
نه صفر / نه یک
تنها ردپایی از من
در تنگنای درّهی نیستی
لغزان در یلدای گیسوان روسپیان
که بند ناف من است
میترسم
که برگهای ریخته
برف را نبینند