خواستم بوتهای زیباتر از تو برویانم
بهخاطر موسیقی گنجشک در دهان کلاغ
خواستم گنجشک لال تو باشم
بهخاطر نغمه نارنجی
و طرهی بنفشه در شاخههای زیتونیرنگ
ریختی و حالا
در حصر برهنگی
میغلتم
در غلیان ریخته از خودم
میغلتم و به سویم دراز میشود شاخهای
میشکنم
چون شاخهای در شکستن خود
خواستم وزشی موزون در برگهای تو باشم
تو آن پرندهی دفنشده در پستانهای بریدهام
خواستم هوا شوم در رطوبت آغشته به آفتاب
در گذرگاه نور
و همه نور
و همه نور
ای نیم رخت مماس با چهرهی بی چهرگی
بی آنکه چشمهایم را بخوابی پلک بزن
«با عشقت که مکدر است و آلوده به راز»
به آن نقطه از عزیمت خورشید فکر کن
به آن نقطهی مست از رنگِ برگ
در همآغوشی با سایههای بریده بریده
از درزهای تازهات برویان
که تشنگی برمیخیزد
حالا بیا و خورشیدهایت را بشکاف
در جنبشی که در هوا تار میتند اضطراب
که بوتهای زیباتر از تو برویانم