نشستن در بن تشبیه
شبیهِ مسگرآباد است
مثه ابیات ناموزون
که حرف آخرش خناق
فراموشی
برایم انفرادی بود
و غربت در تنافرهای طولانی
کبوترهای ناگاهان
هوا یاغیتر از دیروز
بدون هیچ برهانی
میان باغ و گورستان
به گلهایی شباهت داشت
که آرام از سر ناخن
و از انگشتهایم ارتزاق میکرد