آفتاب
کلافی از کلاغهای درهم است
با قارقار هر روزهاش
تا صبح بیدلیل
بر مهتابی خانه بتابد.
آفتاب
زرد اجبار است.
آفتاب
صبح دمیده انکار است
بر سفرهی تابستان.
من آویختهام
از بند رگهایم آویختهام
رو در روی پنجرهای گشوده
به دیوار همسایه.
تیغت را بزن
چه فرقی میکند
حمام فین کاشان
حمام فین تهران
حمام فین همدان