شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خون که به راه می‌افتد

خون که به راه می‌افتد
نمی‌شود دیگر اندازه‌اش گرفت
به پشت‌سر نگاه نمی‌کند
می‌رود که بنشیند به روی سنگ
به روی آجرها
به روی خشت‌ها
اثرانگشتی مشخص است بعد
به روی یک درخت
به روی یک طناب
به روی حتی نفس‌های ناقص بعضی
دامن گوشه‌ای از جهان را
گرفته یک خون به‌شکل
خشک و تر که
جواب
بگیرد
یک روز
 

هرمز علیپور

شعرها

این کشکرت‌های اخبار

این کشکرت‌های اخبار

حامد پورشعبان

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

درخت برف، که در باغ، برگ و بار ندیده

هادی خور شاهیان

من شبیه نیستم

من شبیه نیستم

مریم یوسفی

ویدئو

و به نام عزرائیل

و به نام عزرائیل

افروز كاظم زاده