شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خون که به راه می‌افتد

خون که به راه می‌افتد
نمی‌شود دیگر اندازه‌اش گرفت
به پشت‌سر نگاه نمی‌کند
می‌رود که بنشیند به روی سنگ
به روی آجرها
به روی خشت‌ها
اثرانگشتی مشخص است بعد
به روی یک درخت
به روی یک طناب
به روی حتی نفس‌های ناقص بعضی
دامن گوشه‌ای از جهان را
گرفته یک خون به‌شکل
خشک و تر که
جواب
بگیرد
یک روز
 

هرمز علیپور

تک نگاری

چگونه شعر بنویسیم؟

چگونه شعر بنویسیم؟

ترجمه‌ی نازیار عُمرانی

شعرها

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

بر شانه‌ى تو صبح سحر برنخاستن

مهدی فرجی

طفلکی از همان سال‌ها پيش

طفلکی از همان سال‌ها پيش

عادل حیدری

هرجا می‌روم 

هرجا می‌روم 

وجیهه نوزادی

به صبحی دیگر

به صبحی دیگر

محمود معتقدی