شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

خفگی

از جیغ برمی‌خیزم
و با ضجه‌ای که خون می‌پاشاند
از پای در می‌آیم
بر مویه‌زار زادن و زدودن
که نخستین درد از بی‌دردی‌ست‌و
 واپسینش از داری.
و بأیِّ ذَنب قتلت
از و اکثرهم لایعقلونِ عقوبت‌اندیشی‌ست که می‌ساید
هر سایه را به سپیدیِ بی‌حدّی که نام طلوع را از
مطلع تمامیِ عبوری‌ها، مُطلع کرده‌است
در خفا!
محدوده‌ام به حادثه‌ای خونین است و
من
آزموده‌ام در این شهر
از بخت بد، خویشتنی‌ام را که
قطره قطره قطره
تاب از تنور سیاهی و از گرمایِ لزج شیارهای شرط بسته به انگور،
انگاره‌های گاه به گاهِ مترسکان را
می‌دارند،
و مزرعه به مزرعه
نشا به نشا
از آب‌های موسمیِ کودکزا
بر برکه می‌کاهند.
«این مار، هدیه به هدایت بی‌خزیدن است به تنور
و خوراکش را برمی‌نشاند به هر اندوهی، سحری»
قوافی از وقوف می‌افتند در ضجّه
و جیغ هر طلوع به شکاری می‌کشاندمان
لابه‌لای کوچه‌های شانه خالی کرده از پذیرش
این اتفاق، از هر عمودی ممکن است
کما این‌که
این ارتفاع از این‌همه تن ناممکن می‌نمود
و سحرگاهی،
شد.
بر جیغ می‌خُفتیَم
که کِی بر را بایستیم!
حتی میان قرمزیِ بی‌دریغِ هم

سعید کیایی

شعرها

فَروَرگانِ چشمِ تو 

فَروَرگانِ چشمِ تو 

نازنین آیگانی

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

امشب  خوابم را  عریان می‌کنم 

هوشنگ رئوف

رؤیای پلنگ

رؤیای پلنگ

علیرضا آبیز