کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

متولد 1362، تهران 

خفگی

از جیغ برمی‌خیزم
و با ضجه‌ای که خون می‌پاشاند
از پای در می‌آیم
بر مویه‌زار زادن و زدودن
که نخستین درد از بی‌دردی‌ست‌و
 واپسینش از داری.
و بأیِّ ذَنب قتلت
از و اکثرهم لایعقلونِ عقوبت‌اندیشی‌ست که می‌ساید
هر سایه را به سپیدیِ بی‌حدّی که نام طلوع را از
مطلع تمامیِ عبوری‌ها، مُطلع کرده‌است
در خفا!
محدوده‌ام به حادثه‌ای خونین است و
من
آزموده‌ام در این شهر
از بخت بد، خویشتنی‌ام را که
قطره قطره قطره
تاب از تنور سیاهی و از گرمایِ لزج شیارهای شرط بسته به انگور،
انگاره‌های گاه به گاهِ مترسکان را
می‌دارند،
و مزرعه به مزرعه
نشا به نشا
از آب‌های موسمیِ کودکزا
بر برکه می‌کاهند.
«این مار، هدیه به هدایت بی‌خزیدن است به تنور
و خوراکش را برمی‌نشاند به هر اندوهی، سحری»
قوافی از وقوف می‌افتند در ضجّه
و جیغ هر طلوع به شکاری می‌کشاندمان
لابه‌لای کوچه‌های شانه خالی کرده از پذیرش
این اتفاق، از هر عمودی ممکن است
کما این‌که
این ارتفاع از این‌همه تن ناممکن می‌نمود
و سحرگاهی،
شد.
بر جیغ می‌خُفتیَم
که کِی بر را بایستیم!
حتی میان قرمزیِ بی‌دریغِ هم

سعید کیایی