شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

مرگ

...

مرگ
یک کمبود جدی‌ست در بدن ما
مثلا وقتی ریه‌ها
هفتاد درصدِ خود را
از دست داده‌اند
در این مرحله دیگر کار از کار گذشته و
بودن یا نبودن، مسئله این نیست
ـ شاپور!
چه شوخی‌های جلفی که  نمی‌کردیم گه‌گاه
مثلاً این‌همه زیبایی در خیابان‌ها به رفت‌و‌آمد و
ما از آن‌ها
به غفلت سیر می‌کنیم در متونِ دشوار
دکترها دیگر کاری ندارند که ما
چقدر هوا به عیش
از جنس بسیار مرغوب زده‌ایم به رگ
بلکه می‌گویند که ما چقدرِ دیگر
می‌توانستیم بزنیم و
نمی‌زنیم دیگر
ـ شاپور!
آه، می‌دانم چقدر
غریبگی کردی به‌وقت مرگ
نگفتمت مرو آن‌جا  که آشنات منم
ـ شاپور!

احمد فریدمند

شعرها

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی

سفرنامه

سفرنامه

عبدالعلی عظیمی

تلفن زنگ بزند

تلفن زنگ بزند

سارا مؤیدی

دنیا دوباره زهر خودش را ریخت، خون گُر گرفت گوشه‌ی شریانم

دنیا دوباره زهر خودش را ریخت، خون گُر گرفت گوشه‌ی شریانم

محمود صالحی‌فارسانی