ماه را میگذارم بر اندوه
بر دهانی خوابیده از عفونتی پروانهای
از دهان پروانهای که به شب پناه برد
پرید
تا اندوه جمع کند از ماه
از شبپرهای که آنقدر دور لامپ چرخید تا بمیرد.
ماه جمع میکنم از خوابیدنش بر صورت
باد را میگذارم به وزیدن در میان نشانهها
نشانههایی در طناب گم
از زخم ماه که میرود بنشیند بر دملی چرکین.
با تو هستم!
با تویی که به خفگی سپردنت
تویی که در تیتر روزنامهها قصاص شدی.
و «من»
سری گیج موزهای از دار به تماشا.