بدون وقفه دویدن لهیدن و نرسیدن
به ضربِ زورچپیدن میان خیلِ جماعت
به پیش رفتنِ مترو درون تونلِ بی ته
و هِنّ و هنّ نفسیدن نگاه کردنِ ساعت
هجوم چکمه و چکّش به تختههای گسسته
هجوم عقده و کمبود به قلوب شکسته
سوار کردنِ پالان به زور و ؛ یک خرِ خسته...
شبانهروز تحرّک به دوش بردنِ خفّت
ورودِ فیلسواران به کیش و قشم و سواحل
ظهور قلعه و بارو وَ پادشاهی کامل
نبوغ کاذب چندین وزیر صادق و باطل
به پشتگرمی پنجاه شصت مردِ سیاست
هبوط بیخبرِ مردمی به گوشهی زندان
شیوعِ شورشِ باتوم و انحطاط خیابان
شروعِ پر تلفاتِ تمیزسازیِ تهران
اشاعه دادنِ مردن بدونِ گفتنِ علّت
سلام ارتشِ هیتلر به جسمهای تنوری
نفوذ قطعهی سربی به سینههای بلوری
میان عالم و آدم به عینه دیدنِ کوری
شکستِ فاحشهها در قرارهای حضوری
سکوتِ دخترکی حینِ دستمالی زوری
غرورِ له شدهی نسلِ بمب و خون و تنفّر
پلشتی متدوام جهانِ چرکِ کثافت!