شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

چیزی از من در تَنده‌ی پدر جا ماند

چیزی از من
در تَنده‌ی پدر جا ماند
و با یک‌چهارم صورت زاده شدم
چه مالیخولیایی بود
در آن جهانِ یک میلیمتری
که رُشد کرد در کیسه
گوشتم قرضی
پوستم قرضی‌ست
از ارواحی
که سوار بر گاومیش مرگ
راه‌های میانبُر نشان دادند
زیر این درخت فندق دریچه‌ای‌ست
که مرا به جَده‌ام می‌رساند
ـ آ از برای خدا،
طالعم دو‌اسبه گریخت
آ از برای خدا، آ پدر لعنت‌ها
چغندرها را حرام نکنید...

تب کرده‌ام گیاه زوفا
تب کرده‌ام
و جده مرا نمی‌بیند
در نقرابی رگ‌ها
در چَغوک سینه‌اش
می‌چَمد و شِکن شِکن
خرِ خانه را هِی می‌کند...

چیزی از پدر
در بچه‌دان مادر‌ش جا ماند
گوشتش قرضی
پوستش قرضی‌ست
از جنگاورانی که از تن غار آمدند
و با صاعقه‌ای در جلد
نشستند در شناسنامه

های بلا بگیرم های
که ندانستم چه جامانده و سوار بر مرگ
شب را دیدم از میان لاشه‌ها برخاست
مرده‌ها را در دَخمه‌های پوستم می‌گذاشتند
عفریتی در گوش‌هام سنجد می‌کاشت
مادر با روحی مایع
می‌گریست و می‌گفت
ـ چرا چهار گَز پارچه‌ی بی‌بی خوش آقا دق نخریدی؟

من آواز خواندم
ای غم که اژدهاک شدی بر سَرِ دلم...
ای غم که اژدهاک شدی... که مرا تکاندی از خواب و میرزا صدایم کردی

آتر آتر
خدای دیوافکنِ زیر تخت و زیر درخت‌های پشه‌خان
بابای خوب و دلیرِ خانه
ببین کابوس که می‌گریخت بر پشت چهارپایی
اکنون تا قوزک پایم ادامه دارد

های بلا بگیرم های
که ندانستم چه جامانده و
نمی‌خواهم که بدانم

مایرام تکیه ای

تک نگاری

لئونارد کوهن فارسی

لئونارد کوهن فارسی

هادی خوانساری

قربانی نبوغ

قربانی نبوغ

رضا حیرانی

شعرها

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی

گزارش یک جشن

گزارش یک جشن

ستار جانعلی‌­پور

آیینه می پرسد: چطوری؟!

آیینه می پرسد: چطوری؟!

بابک دولتی

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

از آسمان شبحی روسیاه مانده فقط

بابک دولتی