از شود لولهی گاز یکآن
ناگاه انگشتانی بزند بیرون
بلندْ ناخنهاش، رگهاش برآمده
کمکم بیرون بکشد باقیاش را
حتی همان دندان که به دستهای خویش کشیده بود از بیخ
بیاید بنشیند پشت میزِ کار
یا روی صندلی مثلاً
زاویههای اتاق را بشمارد
شروع کند به آبدادنِ گلدانها
نگاهی به کتابهای کتابخانه بیندازد
و بهدنبالِ مُسکن بگردد در یخچال
و حتی کلامی نگوید از زندگیاش در لولههای گاز
بر روی سقف دراز بکشد فقط
همانجا تنوری دستوپا کند برای خودش
نیمهشبها صدای نَفَس و سُرفهاش به گوش برسد لابد
و پوستههای تنش ببارد بر زمینِ اتاق
حالا که آمده
حالا که میتواند هوای اتاق را عوض کند
و در ایوان سبزی بکارَد و شقایقِ زینتی
و میتواند ریزش موها را با نگاهش کنترل کند
و حتی رودخانه راه بیندازد میانِ اتاق؛
هر بار که نگاهش میافتد این پایین
کسی عینکش را به چشم زده،
خُردهنانها را بر زمین میشمارد