بس که زیبا میمیریم ما
بس که مثل عروس،
اصلاً رقص خودش میآید میپیچد به دستوپای ما
سالها خاک این صحنه را خورده این رقص
پا
پا
پا
میکوبیم
تا به یاد بیاوریم
این خاک را از زیر پای ما کشیدهاند
بس که ما خدا
بس که ما زیبا میمیریم
سرو میآید که در عکسی به یادگار در کنار ما بیفتد.
در هزارتوی غارها
بر شاخ تنهاترین قلل
در دندههای آهوان جوان
در پنهانیترین سطرهای مور زنان کورد
گلولهها ما را پیدا میکنند
و خون ما را میریزند
بس که ما زیبا میمیریم.
اصلاً خونی که بر خاک نریزد
اصلاً گیسویی اگر کشیده نشود
اصلاً اگر صورتی از سیلی سرخ نشود
سیبها با چه رویی یادآور لبهای یار باشند
بس که دوستت داریم
اینهمه زیبا میمیریم
مگر نه اینکه خورشید
هر غروب در خون خود میغلتد
تا فردا
از خاکستر خویش بلند شود