…
انگار دیگر درد من درمان نخواهد شد
انگار مشکلهای من آسان نخواهد شد
من غصهها را اندکاندک روی هم چیدم
افسوس حالا کوه غم ویران نخواهد شد
آرام هستم چون که این را خوب میدانم
دریا اسیر پنجهی طوفان نخواهد شد
ابری گرفته آسمان سینهام را تنگ
این ابر تیره همچنان باران نخواهد شد
از برفهای روی کوه و دشت فهمیدم
با خطزدن تقویم تابستان نخواهد شد
من گریهای دارم که در چشمم نمیگنجد
این گریه پشت خندهام پنهان نخواهد شد
در من هزارویک غزل ناگفته جان داده
این درد روزی حاصلش دیوان نخواهد شد