گاهی شعر
گاهی هم بیهوا
ترسیدن از سایهی گریه بر دیوار
گاهی فرا رسیدن آرام فصل نو
چیدمان تازهی خانه
یافتن کتابی نخوانده در قفسه
و فشردن دندانها به هم
گاهی به اخم و گاهی به حسرت
دیوارها و
آجر و رنگِ رفتهشان
بوق ابلهانهی تاکسی
گاهی همین ساعت وحشی
تقویم نابهکار معطل روی میز
و قاب چوبی عکسی از روزهای رفته
پیچیده به سیب و لبخند
گاهی هم پوچی انگار ناتمامی
که پیرت میکند