ترس از تراس پایین
پایان مقاومت در جریان مقاوم باد
مقاومت در خطوط بی سبب جان
جان کندن از ساقه
ساقه به انگشت
به سرو
در انتهای چنارهای پایان خیابان که نوستالژیک
در پیوند با اعضای مردهی جاناند
در انضمام جهانی خراشیده تراشخورده دفرمه
که فرم، بیجانی مذاب لحظه است به انضمام
که فرم، جان لحظه است
و من مقاومت مردهی انگشت در بیسببی
بادم که حسنک بر چوبه را چون چوبه بر حسنک تراشیدهام
شنیدهام
صدا را در اهتزاز گلویی خراشیده
نشسته بر تختگاه تهی
شَستهام
و تخت را در اهتزار بازو و ساق
عطریست که پوستم را خشک کرده و انبان کاه
که تازیانه بر پاهای چوبهام
چوبهام
چوبهای که منم
بر حسنک