کتاب ها

Books

اشعار

poetry

صوت ها

audios

ویدئوها

videos

بیوگرافی

چشم بستیم به روی همه‌ی باورها 

چشم بستیم به روی همه‌ی باورها 
خواب دیدند برای من و تو، کافرها
سقط مشروع‌تر از معجزه‌ی بی‌پدری‌ست 
خونِ دل می‌چکد از سینه‌ی این مادرها 
مثل یک بمب ولی غرق فروپاشی خویش 
منهدم گشته‌ام و خسته‌ام از سنگرها
مرگ یعنی که قرنطینه شود یک شاعر
یا ممیز بخورد خط به خط ِدفترها
ننگ یعنی که به اندیشه‌ی خودپشت کنی 
جنگل ذهن بشر پر شود از عنترها
خنده‌ها بازترین زخم جهان‌اند بخند 
دربه‌در منتظر لقمه‌ی نان‌اند بخند 
ننگ یعنی بشوی کوه و تکانت بدهند
ببرندت لبه‌ی تیغ و امانت بدهند 
در تجاوز به تو یک عمر رقابت بکنند 
با شکنجه‌شدنت غسل جنابت بکنند 
قرن‌ها پیش عرب زنده به گورت می‌کرد 
و همان گور تو را داشت صبورت می‌کرد
گور ِتو مهریه و ارثیه‌ی اجدادی‌ست 
همه‌ی ترس جهان از تو فقط آزادی‌ست 
جان‌به‌دربرده‌ای از گور ولی خواهی مرد 
پی به زن‌بودنِ دردآورِ خود خواهی برد

زهره نوروزی