شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

تو زیبایی

تو زیبایی
و زیبایی‌ات تنها تیتر روزنامه‌های شهر شده.
هر بار 
که به آینه دست می‌کشی
داستان غم‌انگیزی
در صفحه‌ی حوادث 
به ثبت می‌رسد.
می‌دانم
موهای تو، جای انگشت‌های ظریف‌تری بود
و من 
کارگر معادن الماس نبودم.
اما هر بار که خون جنازه‌ای را می‌شستم
به لب‌های تو فکر می‌کردم
که چند شاخه‌ی انار را مکیده‌اند؟!
من بازمانده‌ی تمام مردان این شهرم
که هر شب به انقلاب‌های سیاسی بزرگی فکر کرده‌اند 
اما همیشه نامشان
در ستون نیازمندی‌های روزنامه نوشته شده.
بگو کدام قصه را 
از حافظه‌ی تاریخ حذف کنم 
تا تو به خانه‌ات برگردی 
و به ماهی‌های قرمز توی تنگ وابسته شوی.

سکینه نودهی

تک نگاری

شعرها

مزامیر غریزی

مزامیر غریزی

علی الفتی

پرنده‌ی کوچك!

پرنده‌ی کوچك!

اقبال معتضدی

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

من می‌دانم که  «ترس و لرز»،  موسیقایی‌تر از «موسیقی»ست،

علی قنبری

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

کوروش رنجبر

ویدئو