این بهار را هم
نمردم و دیدم:
بهاری با سبز کمرنگ
با چشمان دخترکی نایاب
که به افراط
به موهایم نقره میپاشید.
نه به میهمانی رفتم
و نه کسی به میهمانیام آمد
تنها زنی تنها
از حوالی خیالم گذشت
که از اعصاب بههمریختهی موهایش
پیدا بود
که حتی بهار هم
حوصلهاش را سر میبرد.