عطر از صدای خویش پراکندهای چقدر!
از واژهها مشام من آکندهای چقدر!
در شادیام غمیست، نشانت نمیدهم
در غصهی تو شادی بیخندهای چقدر…
من ذره ذره جان به تو دادم به نام عشق
این سِر آنکه پیری و سرزندهای چقدر
اسماء با صفات برازنده میشوند
ای اسم! بر صفات، برازندهای چقدر
غیر از همان دلیل… که باشد میان ما
من دیدهام زنِ به تو مانندهای چقدر
ای مستیِ غلیظ! خمارندهای چرا؟
ای جام بیشراب! شرابندهای چقدر
روزی به خود میآیم و میپرسم از خودم:
زینسان ستم به حق تنابندهای چقدر
دلبستهای و دلخوشی اما هزار بار
جانت به لب رسیده و دل کندهای چقدر