شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

سرودِ طُرقه که کور می‌شود

شهادت می‌دهم به نور،
حال که تاریک‌تر از همیشه بال می‌زنم
و ملکی مقرّب در گوشم اشهد می‌خواند: 
«پرهایت سیاه،
 چشمانت تباه.»
شهادت می‌دهم به پَر، به لکه، به گِل
به چروک‌های ریزِ دورِ پلک.
شهادت می‌دهم به بینایی،
وقتی از نام به نام می‌پرم
و از فرطِ نور کور می‌شوم
تا به نامِ هزارم برسم.

و شهادت می‌دهم به دو فرشته‌ی عبوس
آن‌سوی آخرین ابر.
شهادت می‌دهم به روزِ رستاخیز
که باز بی‌بال میانِ تلّ مردگان کاوش خواهم کرد
تا بیابم روشنیِ مدفون را
پسِ پلک‌های ازگوربرآمدگان.

شهادت می‌دهم به ابر
که نمی‌پوشاند؛
شهادت می‌دهم به آب
که نمی‌رویاند؛
شهادت می‌دهم به زخم
که بالایم نمی‌برد؛
شهادت می‌دهم به بال
که ساقطم می‌دارد.
دمی بعد، باریکه‌ی آفتاب در گنداب‌رویی تنگ تباه می‌شود
تا هزارمین نام را به‌خاطر بیاورم
و نگویم
که «پرهایم تباه،
چشمانم سیاه.»
پس،
شهادت می‌دهم به‌عبث
که طُرقه بودم، طُرقه؛
ایادیِ آسمان کورم کردند.
 

میلاد کامیابیان

تک نگاری

آشناترین شکل شعر

آشناترین شکل شعر

علی مسعودی نیا

آموزگار عشق

آموزگار عشق

مهدی ایوبی

شعرها

سطور بی تعبیر

سطور بی تعبیر

مهشید رستمی

من حواسم همیشه پرتِ توئه

من حواسم همیشه پرتِ توئه

احمد امیرخلیلی

نیمی که مرده  بر شانه‌های تو

نیمی که مرده  بر شانه‌های تو

یلدا منتظری

  شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

 شهر را تکه‌ای چشم‌هات  خفه می‌کند در شعر

بهراد باغبانی نیک