اخوان نهتنها یکی از بزرگترین شاعران معاصر، بلکه یکی از بزرگترین شاعران زبان فارسی از رودکی تا به امروز است. زبان او را نمیتوان به صفت «خراسانی» محدود کرد. زبان او اگرچه ریشه در زبان و ادبیات خراسان و خراسانی دارد، اما چیزی متفاوت و فراتر از آن است. این زبان در تاریخ ادبیات ایران ویترینی مخصوص به خود دارد. این ویترین حتی اگر در آینده بازدیدکنندهی چندانی نداشته باشد، بر یکه بودنش خدشهای وارد نخواهد شد.
اخوان در تمام عمر خود شاعر بود و شاعرانه زیست، اما اوج خلاقیت و نبوغ او مربوط به ده پانزده سالی است که در حد فاصل کودتای 28 مردا 32 تا نیمهی دههی چهل گذشت و دستاورد آن سه کتاب درخشان ِ «زمستان»، «آخرشاهنامه» و «از این اوستا» بود. روح آن دورهی تاریخی به عالیترین، بیدروغترین و تأثیرگذارترین شکل در شعرهای این سه کتاب تبلور یافته است. من در کتاب «لولیوش مغموم» ( انتشارات نگاه، 1396) مطلبی را از زندهیاد نجف دریابندری نقل کردهام که جان مطلب را بهخوبی بیان کرده است. دریابندری میگوید: «در سالهای پس از کودتای مرداد 1332 اخوان سخنگوی آن عده از افراد نسل خود شد که شکست و وهن وحشتناکی را تحمل کرده بودند و نمیتوانستند مانند برخی دیگر چنان رفتار کنند که گویی هیچ اتفاقی نیفتاده است. هنوز بسیاری از آن افراد بعضی از ابیات زمستان را گهگاه زیر لب زمزمه میکنند. من گمان میکنم در این جریان بود که میان شعر نو و زندگی عاطفی جامعه پیوند مدام برقرار شد و شاعر نو، به عنوان ضبطکنندهی تجربه ها و بیانکنندهی دردها، در یک کلام بهعنوان وجدان جامعه، برای همیشه جای شاعر کهن را گرفت.»
در بین شعرهای اخوان از حدود سی شعر میتوان نام برد که در ردیف شاهکارهای شعر فارسی است. اما حالا که قرار است فقط ده شعر انتخاب شود من این ده شعر را برمیگزینم.
در شعر «آواز کرک» بار معنایی آواز «بدبده» چنان با بار صوتی آن درآمیخته است که گویی این پرنده (بلدرچین) چونان ناظری هوشمند و اسطورهای بر جهان ما مینگرد و ما را از هرچه بدی و ناراستی برحذر میدارد. «باغ من» همان شعری است که در بند پایانی ِ آن یکی از زیباترین تصویرهای پاییز در شعر فارسی نقش بسته است. در شعر «میراث»، شاعر با تاریخ رسمی و درباری درگیر است و از پوستین اجدادی خود اسطورهای خلق کرده است که همچون ضبط صوتی جادویی صداهای سرکوبشده را در سینهی خود حفظ کرده است. زبان اخوان زبانی حماسی است؛ از این رو در شعر او تغزل نمود چندانی ندارد. با این وجود «غزل 3» به خاطر خلق لحظات ناب عاشقانه در زبانی فخیم و حماسی، و موسیقی مواج و غلتان آن، عاشقانهای متفاوت و به یادماندنی است. با یأس فلسفی ِ تجسد یافته در «کتیبه»، نگاه حسرت بار و دردمندانه به گذشته و اکنون ِ کشور و فرهنگی که اخوان عمیقاً دل بستهی آن بود در دو شعر «شهرسنگستان» و «پیوندها و باغ»، چه موافق باشیم، چه مخالف، در اهمیت ادبی و هنری آنها از لحاظ فرم روایت، زبان و بهویژه نقش آنها در تثبیت شعر نیمایی تردید نمیتوان کرد. از اینها گذشته، من برای دو شعر «زمستان» و «آنگاه پس از تندر» جایگاهی ویژه در شعر اخوان قائلم. «آنگاه پس از تندر» به خاطر شگرد خاص اخوان در روایتگری، فضاسازی استادانه، سطرهای درخشان و درونمایهی اجتماعی و انتقادیاش از شعر های مهم اخوان است. این شعر دارای فضایی سوررئال و کابوسگونه، با تصاویری هولناک و گاه گروتسک است. اخوان در این شعر بسیاری از تمهیدات داستان کوتاه مدرن را ماهرانه به کار برده است، بی آنکه به نثر یا روایت صرفاً داستانی درغلتیده باشد.
نام اخوان با نام شعر «زمستان» گره خورده است. این شعر، مشهورترین شعر اخوان و یکی از معروفترین شعرهای زبان فارسی است. این شعر دارای دو لایهی بیرونی و درونی است. لایهی بیرونی شعر، توصیف و تصویر خلاقانهی زمستانی سرد و سوزان و حکایت لولیوش مغمومی است که برای گریز از سرما به میخانهی هرشبه پناه آورده است. اخوان در مصاحبهای، رندانه گفته است که برخلاف تصور عموم، «زمستان» اصلاً شعری سیاسی نیست، بلکه روایت یک روز سرد زمستانی است که سرما تا مغز استخوان نفوذ میکرده است! احتمالاً قصد او اشاره به «خودبسندگی» شعر، که مشمول مرور زمان نشدن اثر هنری را تضمین میکند، بوده است، که درست هم هست. اما این شعر در لایهِِی درونی خود ، عمیقاً سیاسی است. «زمستان» دو سال پس از کودتای سال 32 در فضای سرکوب و خفقان سروده شده است و علاوه بر تکتک اجزاء، کلیت آن، استعارهای از آن فضای سیاسی یخبسته وخوفناک است. این شعر نمونهوارترین شعر اخوان است. مهمترین ویژگیهای زبان اخوان در عالیترین سطح در این شعر جمع شده است. واژههای فخیم زبان خراسانی با رگههایی از زبان و عبارات زبان زندهی مردم، در زنجیرهای از مفاعیلن مفاعیلن، چنان محکم و استوار درهم تنیدهاند که کوچکترین سستی و ناهمواری در آن راه نیافته است. زبان این شعر، بهراستی به سنگ خارایی یکپارچه و یکدست میماند که حاصل جمع کمّی اجزاء خود نیست، بلکه کیفیتی است فراتر از همهی آن اجزاء. این شعر هنوز چنان زنده و به روز است که در این روزگار کرونایی و در این گرمای تابستان میتوان گفت: «هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...آی »