شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

در نزده آمدند

در نزده آمدند
مُرتکبانی که باد را
به خانه‌ام آغشته می‌کنند
وقتی جهان
هنوز خون غِرغِره می‌کند
و دست‌های تو
ادامه‌ی برف دیشب‌اند
لَنگِ کدام خبر باشم؟!
وقتی
کُد پستی یک خانه‌ی مَتروکه را
کسی نمی‌پرسد
هیچ پاکتِ‌نامه‌ای
برایش تُف نمی‌زنند
و پنجره‌هایش
هیچ‌گاه
به تماشای هیچ منظره‌ای نمی‌روند

این خانه
خانه‌یِ بی‌پدری‌ست!
من اما
مگر چه می‌خواستم
جز جغرافیای محصوری از یک حیاطِ آب‌زده
یک حوض آبیِ آبی
که در تعاشُقِ ماه است
و درختی که لابه‌لایش
گاهی پرنده بپاشم

خیالِ محالی نبود
یک تخت چوبی مُندرِس
که رویش خواب ببینم
و خواب را جوری ببینم
که همان‌جور اتفاق بیفتد

این عصرهای بی‌مُلاحظه
حتی نمی‌دانند
روزی
من از آن دست‌های سردِ مُشاع
به لب‌های تو قِشلاق کرده بودم
تو اما
کاشتنی بودی
ای کاش!
تَنی بودی
میان این‌همه تن‌های تحمیلی
که حتی جفت‌گیری سنگ‌ها را باور می‌کردیم
و این نُدرتی‌ست از فراق تو
که کلماتِ قابله را
دیوانه می‌کند

من
از رشته‌کوه‌هایی می‌آمدم
که پرنده‌هایِ پار پدر می‌شدند
منی که در لبان تو آغوشید
پنجره‌ای از هرگز است
حالا
که ترشحِ آفتاب
امانش نمی‌دهد

بر می‌گردم
روی همین پا
به‌جایی
که هیچ‌چیز
به هیچ‌چیز بستگی ندارد
 

یاسر معین

شعرها

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

آن زن که می‌خواند و برایش دست می‌زنند

کوروش رنجبر

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جانِ من!

حامد ابراهیم پور

نه با تو زندگى از حال و روز زارش گفت

نه با تو زندگى از حال و روز زارش گفت

مهدی فرجی

بر پیراهن بیمارستان

بر پیراهن بیمارستان

فرخنده حاجی زاده