مقدمه
بسیاری منظومهی درخت آسوریک را دورترین و قدیمیترین سندی میدانند که حضور طنز را در ادبیات ما نشان میدهد، منتها اکثر کارشناسان قدمت آن را بسیار پیشتر، عهد ساسانی و اشکانی و قدمت آن را بالغ بر ۵۰۰۰ سال میدانند.
اما شکل گیری طنز به معنا و مفهوم امروزی آن و از نظر قرابت با معیارهای ذهنی ما را میتوان به دورهی مشروطیت نسبت داد و بزرگانی چون علامه دهخدا، ایرج میرزا و نسیم شمال هر کدام به نوبهی خود نقش مهمی را در پا گرفتن و پررنگ کردن طنز به معنا و مفهوم مدرنش ایفا کردند
در ادبیات کلاسیک فارسی غالباً طنز را با آرایههایی چون استعارههای تهکمیه، اسلوبالحکیمها، متناقضنما، ذمهای شبیه به مدح، تضاد و شهرآشوب میتوان شناخت و طنز را، هم در لابهلای اشعار جدی شاعرانی چون حافظ، سعدی، مولانا تا نیما و شاملو و فروغ میتوان یافت و هم به صورت جدیتر در آثار کسانی چون عبید زاکانی، سوزنی سمرقندی و...، اما طنزِ قبل از مشروطه به دلیل دیکتاتوری حاکم و ساختار سیاسی و اجتماعی جامعه یا زهرش گرفته میشد یا در قالب حکایات و روایات پنهان میشد و یا بیشتر به سمت هجو میرفت، زیرا عواقب وخیمی را برای سراینده و گوینده درپی داشت. بعد از مشروطه بهواسطهی تغییر در ساختار قدرت و تغییر در مناسبات سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی جامعه، طنز مدرن هم در شعر با حفظ اسکلتی از آرایههای ادبی در بنا دستخوش تحولاتی در فرم درونی و بیرونی شد.
موسطه
اگر بخواهیم بر اساس این اصل علمی پیش برویم که هیچ چیز نتیجهی خودش نیست بلکه نتیجهی خودش با دیگران است، عمران صلاحی در شعر طنز به حقیقت مصداق این گفته است، چون شعرطنزش علاوه بر استفاده از امکانات طنز کلاسیک به شدت نگاهی امروزی و مدرن دارد ، البته اگر عمران تمرکز اصلیاش را روی طنز میگذاشت موفقیتش در این عرصه دوچندان بود، هر چند که غم نان و روی آوردن او به بعضی ژانرها به فرض مثال ترانه و سرودن ترانههای موفقی مثل خونهی باهار( کمک کنین هلش بدیم، چرخ ستاره پنجره/ رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره) نیز قابل درک است، اما او خودش را محدود به طنز یا ترانه که در حوزهی شعراست هم نکرد بلکه طبعش را در حوزههای مختلفی چون داستان و ترجمه و... نیز آزمود.
نمیخواهم در این مقاله وقت را به تعریف طنز یا فرق آن با هجو و هزل و فکاهی تلف کنم، که اینها همه با یک گوگلیدن ساده در دسترس است اما بهتر دیدم بررسی طنز در شعر عمران را با ذکر دو مثال از شروع و پایان بندی دو شعر مختلف او آغاز کنم که خود به نوعی تعریفی از طنز است و در اصل وظیفهی طنز خنداندن برای گریاندن ، یکی در شعر منظومهها از مجموعهی «مرا به نام کوچکم صدا بزن»، میخندد/ بر من شکاف دیوار/ میگرید/ بر من شکاف سقف/ من گریهام گرفته از آن خنده/ من خندهام گرفته از این گریه...
شعری که شاعرش در ادامه مصداقهای این گریهها و خندهها را با زبانی صمیمی و تصاویری مستند گونه از سطح شهر و زندگی و اجتماع در دههی شصت به مخاطب ارائه میدهد، و با طنز تلخش خنده را بر صورت میخشکاند، جایی که مثل خیلی از شعرهای موفق عمران شعر به مرور از طنز شخصی به سمت طنزی اجتماعی حرکت میکند، و طنز کلامی او رفتهرفته جایش را به طنز موقعیت میدهد.
و دیگری در شعر «اشک و لبخند» از کتاب هفدهم:
دلشان میخواست/ چشم مردم را گریان ببینند/ گاز اشکآور را ول کردند/ خندهآور بود
عمران از نسل روشنفکرانی است که خارج از گود نبوده و فقر و سرکوب و عشق و انقلاب و جنگ و صلح را با گوشت و خون لمس کرده و بهواسطهی تجربهی زیستیاش در طبقهی متوسط زندگی و سرودن به هر زبان را مزه کرده، اما نوشتن در مجلاتی مثل توفیق و گلآقا باعث میشود که نگاه جدیتری به طنز داشته باشد و توجه او به ظرایف و آگاه بودنش به مباحث ساختارشناسانه و نشانهشناسی طنز است که موفقیت او را در شعر طنز تضمین میکند.
شکل گیری شعر او همزمان است با دههی پنجاه، دورهی اوجگیری یا پختگی انقلاب های مختلف شعری در زمینهی فرم و محتوا ، اما او با انتشار «گریه در آب» در سال ۱۳۵۳ و در همان شروع برخلاف خیلی از شاعران هم عصرش شعر و طنز در شعرش را به سمت دیگری میبرد، شعر و طنزی که علاوه بر صراحت فاقد پیچیدگیهای لفظی و معناییست و با بیانی سهل و ممتنع بر لبهی تیغ حرکت میکند ،هرچند که لغزش او در بعضی شعرها مشهود است، و به نظرم روح حاکم بر جریان سادهنویسی در دههی هشتاد متأثر از جریانیست که اگر چه با عمران شروع نشده بود ولی نقش پررنگ عمران در قوت گرفتن آن غیرقابل انکار است، بیان ساده و صمیمی او و استفادهاش از ضرب المثلها و اصطلاحات روزمرهی کوچه و خیابان، شعرش را برای مخاطب هدفش که طبقهی متوسط هستند قابل فهمتر میکند و برایش فرقی نمیکند در چه دورهای زندگی میکند زیرا با همان بیان ساده لبهی تیز نقدش را متوجه طبقهی حاکم میکند. و به فراخور موقعیت و شرایط گاهی به بیان معضلات اجتماعی میپردازد و گاهی جنبههای اخلاقی مضموم انسان و فسادها و گاهی تفکرات فلسفی را به شیوهای طنزآمیز به چالش میکشد و دقت نظر و نکتهسنجی عمران دلیل ماندگاری بسیاری از آثار اوست.
عمران در یکی ار شب های بخارا که بهمناسبت بزرگداشت کامبیز درمبخش برگزار شده میگوید: «درمبخش از معدود هنرمندانی است که هم مخاطب عام دارد و هم مخاطب خاص، و کارهایش ارزش تاریخی دارد و یک دوره از تاریخ این مملکت را می شود در آن پیدا کرد.» ویژگیهایی که به شعر خود عمران هم برمیگردد. توصیه میکنم اگر اینبار شعرهای عمران را خواندید به تاریخ شعرها توجه ویژهای داشته باشید. تحولات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی در هر دوره باعث کنشهای عمران در شعرهایش شده همان رسالت هنرمند که در عمران به صورت شعر و طنز توامان متبلور شده.
مثلاً شعر جدول از کتاب هفدهم: یک نفر در میان آتش و دود/ جدول روزنامه حل میکرد
یا شعر گمشده و اشک و خنده در همین کتاب همگی به تاریخ شهریور ۱۳۵۷.
شعر گرسنه از کتاب مرا به نام کوچکم صدا بزن به تاریخ ۱۳۵۹.
شعر زیبا و وهمناک از شب و شبح به تاریخ ۱۳۶۲.
شعر تحویل سال به تاریخ ۱۳۶۴ که مستندی زنده و تکاندهنده است ازشرایط لحظهی تحویل سال در آن سالها با استفاده از عناصر طنزو ... صمیمیت او در زبان از همان مجموعهی اول باعث شده شعرهایی از او هنوز در ذهن مخاطب بماند، از جمله شعر عیادت که قبلاً در مجلهی خوشه به سردبیری شاملو با نام دیگری منتشر شده بود، یا شعر من بچهی جوادیه ام که خود یک نوع اتوبیوگرافیست.
عمران در طول چهل سال فعالیت شعریاش از معدود شاعرانیست که در قالب بسیار دموکرات عمل میکند و تعصبی بر استفادهی مداوم از قالب خاصی ندارد اگر چه او کارش را با شعر کلاسیک شروع کرده ولی از تمام قالبها ازکلاسیک و نیمایی و سپید برای بیان مقصودش استفاده میکند (البته این طبعآزماییها در قالبهای مختلف علاوه برفایدهی تسلط بر زبان و کلمات برای او گاهی باعث نوآوریهایی در این زمینهها مثل غزل محاورهای میشود) و البته او خود در جایی در مورد استفاده از بحث وزن در شعر میگوید:«آنچه امروز به آن رسیدهام این است که باید بهجای وزن، به توازن توجه داشته باشیم، رسیدن به نوعی تعادل که ساختار شعری را میسازد چون شعر هنری سمعی است که با موسیقی ارتباط داشته و دارد. به همین دلیل حتی وقتی شاعر در خلوت خود شعر میگوید با توجه به آهنگ پنهان در کلمات، انگار شعری میگوید تا بلند خوانده شود. پس طنین کلمات خیلی مهم است. شاعر برای رسیدن به هماهنگی و توازن باید از هر روشی بهره ببرد، نه فقط از توازن عروضی. شعرهای من مثل آجیل چهارشنبهسوری است، میان آنها همهچیز پیدا میشود. در قدیم شعر میگفتم اما اصلاً نمیدانستم شعر یعنی چه، چه برسد به ساختار آن. اینها را در چند سال اخیر یاد گرفتهام. آدمها به محض اینکه به راه رفتنشان فکر میکنند، کج و کوله راه میروند، مثل من!»
هر چند که درمتن به آرایهها و ویژگیهای یک طنز موفق و شعر عمران پرداخته شد ولی در شعر طنز عمران ویژگیهای کم کاربرد و پرکاربرد زیادی را با ذکر مثال میتوان برشمرد اما به دلیل حوصلهی خارج از مجال به ذکر سه ویژگی پر رنگ و پرکاربرد و موفق در شعر طنز عمران میپردازیم و بحث را به اتمام میرسانیم.
زمینه چینی
یکی از ویژگیهای برجستهی شعر طنزعمران زمینه چینی است بهگونهای که عمران با زمینهچینی در بندهای ابتدایی شعرش بستر را برای زدن ضربهی نهایی در انتها آماده میکند البته که در شعرهای موفق عمران رعایت ایجاز به تأثیرگذاری بیشتر شعر انجامیده هر چند نمونههایی نیز میتوان یافت که اطناب در زمینهچینی باعث کاستن قدرت تأثیر در ضربهی نهایی شده است (این ویژگی در قالب نیمایی و سپید خود را در شعرهای کوتاه ترنشان میدهد همچنانکه در قالب کلاسیک خود تعریف رباعی است) از نمونههای موفق این زمینهچینی را میتوان در پایان بندی شعر نیمایی عیادت از مجموعه شعر گریه در آب دید: تودهی زشت کریهی شدهام/ بچههایم از من میترسند/ آشنایانم نیز/ به ملاقات پرستار جوان میآیند. یا شعر شاید از کتاب هزار و یک آینه: شاید اگر نگفته بودی/ به آن در نزدیک نمیشدم/ کلید را نمیچرخاندم/ چشمانداز را نمیگشودم/ نهی تو/ همه امر بود.
و از نمونه رباعی های موفق او می توان به این شعر اشاره کرد:
لبریزتر از هزار پیمانه شدیم/ دیوانهتر از هزار دیوانه شدیم/ دیدیم گلی به روی ما میخندد/ از پیله درآمدیم و پروانه شدیم.
اغراق
صنعت اغراق بهخاطر بسامد بالایی که در ساختار شعر طنز عمران دارد گاهی بهعنوان ویژگی سبکی عمران به نظر میرسد تا یک نوع صنعت بدیعی و عمران با بزرگنمایی بیش از حد مسئلهای خاص به نقد یا تعریف آن مسئله میپردازد و در این شعرها اغراق پایهی اصلی ایجاد و خلق طنز میشود نمونه خوب استفاده از این اغراقها را در جای جای شعر موفق من بچهی جوادیهام و یا شعر کوتاهِ «زیبا» از کتاب در غبار برف میتوان دید
چنان زیبایی/ که نمیتوانم به یادت بیاورم/ تصویرت/ سر میرود از آیینه.
هماوایی حروف و تکرار
از ویژگیهای بارز شعر طنز عمران صلاحی بهکارگیری ظرفیتهای معنایی و موسیقیایی موجود در پدیدهی تکرار و هماوایی حروف است؛ عمران به دلیل قلم زدن در عرصهی جدی شعر به اهمیت این دو عنصر در شعر امروز آگاه است ؛ از این رو در شعرهایش این کارکرد به یکی از خصایص او تبدیل میشود و گاهی که این دو ویژگی را در هم میآمیزد نتیجهی کار شعری موفق ازآب درمیآید
شعر آواز از کتاب مرا به نام کوچکم صدا بزن:
آواز قوطی حلبی در میان جوی... جوی... جوی...
آواز هندوانه و آواز پرتقال... قال... قال
آواز پوست
امان امان ای دوست
آواز دلنواز نوار و پلاستیک... تیک... تیک
شُر
شُر
شُر
آواز کج
آواز یکوری
آواز قر
آواز چشمه نیست
این غلغل
نامیست مستعار برای کلاغها
بلبل
با کیسهی زباله گذر میکند نسیم
از روی پل
دیگر دری گشوده نشد با کلید سُل
حالا که وزن و قافیه امداد میکند
رحمت به روح پاک توای نیکلا گوگول!
مؤخره
چندی پیش فیلمی در اینستاگرام به دستم رسید که عمران صلاحی همراه احمدرضا احمدی نشسته بودند و عمران در آن فیلم میگفت، احمدرضا گفته برای اینکه کتابهایمان پرفروش شود باید بدهیم علی دایی یا هدیه تهرانی برای مجموعه شعرهایمان مقدمه بنویسند. حالا که نگاه میکنم، متوجه میشوم عمران، به اندازهی کسانی که در شعر امروز، سحر قریشی و مهدی طارمی باید بر شعرشان مقدمه بنویسند، خوانده نشده است. #شعر بخوانیم.
*عنوان یادداشت برگرفته از کیومرث صابریفومنی
منابع متن فوق در دفتر نشریه موجود است.