شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

جایی باید تلفنت را قطع می‌کردم

جایی باید تلفنت را قطع می‌کردم
جایی باید خودم را قطع می‌کردم
می‌گذاشتم میان یک لیوان آب. 
می‌گذاشتم به امید جوانه‌زدن
به گلدان فکر کردن، دوباره روییدن. 
جایی باید می‌پریدم وسط حرف‌هایت
می‌گفتم تمامش کن

تا این‌جا هم که کشیده شده، صورت هر دو‌تایمان زخمی‌ست
عشق وقتی به فحش می‌رسد و تمام نمی‌شود
 غم‌انگیز است. 
ما از تنهایی می‌ترسیدیم
به همین خاطر بر‌می‌گشتیم، دلمان تنگ می‌شد
ما از تنهایی می‌ترسیدیم... 

حسن گوهرپور

تک نگاری

شعرها

کوه را با گلوله

کوه را با گلوله

دیار مردان‌بگی

 ساکن یک جهان آواره

ساکن یک جهان آواره

فاطمه شمس

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

با چشم‌های نصفه‌خمارت 

شهرام میرزایی