فعلا سرم گرم مردن است
قول بده صبر میکنی
تا جانم را بکنم
زیر سقفی شکسته پیدایم کنند
در کفنم جابهجا شوم
نفسی تازه کنم
برایت زیتون و گل بیاورم
برایم چای بریزی
از مردنت بگویی
با جزئیات
قول بده سروته قصه را هم نیاوری
میخواهم بدانم آیا عزرائیل نلرزید از زیباییات
وقتی در آغوشت میگرفت
باید بدانم دقیقاً چقدر حسودی کنم به مرگ
قول بده هیچچیز را پنهان نمیکنی
قول میدهم همهچیز بین خودمان بماند
همه را بگو
تا بقیهی مردممان برسند