شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ای تو طاقِ طاقتت بلند! 

...

ای تو طاقِ طاقتت بلند! 
ای تو بنگر که چو برّه‌گان بی‌شبان و
ز آن‌سوی پرتگاهِ درّه‌ی خفتگان آمده‌ام! 
علی‌الدّوام
بدین مشی بودم و
با من چه ملاطفتی داشت
رنج.
ز انبوهی اندوهِ بر جبینِ خاکْ موییده
راهی به زهدانِ گورهام و یا که واله‌ی فرسنگ‌ها برّ موات. 
زِ دستواره‌ای دو/سویه، به یک‌ دست، جامِ شاعرافکنی و
به دستی عریضه‌ای کبود
چگونه بَر دَمَم از قَعرِ اندرونی‌ها و
سراندازِ حُزن
برکشم از فرقِ 
جمجمه‌ی رنگین و مزیّنم به ساحتِ زیبایی؟ 
«ز خاکسترِ او پاسخی نمی‌آید!»
من این‌همه‌ام
تنها و ول‌شده
و دهانِ یائسه‌ام از نشتِ یأس
بوطیقای خونْ تلفظ می‌کند.
چه گُنگ‌اند، گزاره‌ها و
چه کر و پوکِ بشنُویی مهمل و تأویلِ استحاله‌ای مدامم!
به نخی نهان
زنجیرکشان
و مرگ
بر تارکم درآویخته.
اکنون دهان جمعیِ هزار‌و‌یک زبانِ گُنگ و اَلکن از وجه مؤنثِ عشیره‌ی دورانم و باشد که؛ 
به یُمنِ بادهای یمانی، این دَم 
هزار‌و‌یک جانِ خفته ز میقات نفرتی شوم و مقدس برخیزند.
حایر، ای شعر حاصل از برآمدگی درد! 
از انتشارِ درد
به رویِ گُرده‌ی جانم باری‌ست.
باری... تا به حوش کِشاله‌ها و 
تا به هولِ فلاتی که اُریب می‌گسترد...
حایر آیا، من اُم‌الدردِ جمیعِ رنج‌های جهانم؟
چه دد و دابه‌ها که می‌زیْد، در من و
هر یکی به حفره‌ها گرایش داشت. 
پس اینک، سلام بر منجی مُنجلاب‌ها ارباب، آن خُفته مُستغنیٓ! 
ای تو، ای رؤیتِ گُم!
کو سرخْ مویی که ز سوی قاف برخیزد؟
تاکِ بی‌شَهد و شهودِ متجلی در شرابِ ـ به آبْ رِخته و بی‌غَشیم! 
کو شمّه‌ای اَز آن عود و عنبر و شَر و شراره‌ای از آن عناب؛ کو؟
گفته آمد: صُمٌّ بُكْمٌ... 
بارقه‌ای جهید، ناگه و 
به بلعِ بهره و بَر به ما رسید‌ه‌ها، 
یک‌آن، کمانه‌.ای پران
به کُشت و کینه کشید...
از آغاز کدورتش برخاست شب
برآمد از اَکنافِ گورها و
دهان مجادله شد: 
زندگانی‌ام‌ را خواهم ستاند
زندگانی‌ام را خواهم ستاند
«مرگ به وقتی دیگر احاله می‌شود»
 

پگاه حسینی

شعرها

کلایه

کلایه

حامد بشارتی

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

احد متقیان فر

سفر‌نامه‌ی این تابستان

سفر‌نامه‌ی این تابستان

جواد مجابی

مالیخولیا

مالیخولیا

هادی میرزانژاد موحد