در سالهایی که رسانهها و شبکههای اجتماعی، قدرت بیرقیب زندگی روزمره بسیاری از ما هستند، با ما همکار و همخانه اند، همسایه و همسفره و گاه همبالین، همبازی و همخانواده، همه چیز در شعاعی از دایره آنها تعریف میشود و بیرون از این دایره بودن، به لحاظ نیاز فردی-اجتماعی و یا اقتضای شرایط شغلی و ... برای بسیاری از ما مقدور و ممکن نیست، در جهان شبکههای اجتماعی که این روزها از 5 راه دلتنگ و بی قرار کردن طرف مقابل گرفته تا آموزش پارک دوبل، لیفت شقیقه و ژستهای صحیح هنگام نشستن در کافه و رستوران را به مخاطب آموزش و یا ارائه میدهد، برای او سلیقهسازی و چهرهسازی میکند و آرام و خزنده، انتظارات، نیازها، دغدغهها، تصمیمگیریها و تفکرات او را شکل و جهت میدهد، طبیعیاست که نوعی سطحیگرایی نیز در میانه این هیاهو اتفاق بیفتد؛ سرعت و شتاب حرکت در خیابان اطلاعات، آن قدر زیاد است که سازندگان و برنامهریزان، گاه به عمد برای مخاطب خود میدان و ایستگاهی در نظر نمیگیرند، پاگردی نیست، فرصت مکثی فراهم نشده؛ و در این هنگامه، مخاطب گاه خود انتخاب میکند و یا ناچار میشود که از هر چیز، به قدر برداشتی سطحی و پوستهای، برگزیند و در ادامه مسیر، با خود ببرد.
البته که مخاطب آگاه، مدیریت میزان زمان حضور در شبکه های اجتماعی یا سرند کردن و دستهبندی محتوا را به درستی میداند و احتمالا بر اساس آن عمل میکند اما در مورد مخاطبی که مسیر مطالعاتی خاصی در صفحات اجتماعی ندارد، برداشتی سطحی و سریع از هر چیز، خشنودش میکند و معمولاً به ندرت، به کنکاش لایههای زیرین یک پدیده یا محتوا میپردازد، سطحیکردن تعمدی یک محتوا یا سلیقهسازی سطحینگرانه برای یک پدیده، اوضاع را به مراتب نا امیدوارانهتر میکند. این دسته از مخاطب، بیشتر و بهتر به چنین گرایشی از محتوا، تن میدهد و ردای طلاییتری از محتوای زرد بر تن مینشاند.
از کاربردها و ویژگیهای ذاتی رسانهای مانند اینستاگرام که گویی این پلتفرم از اساس بر پایه آن طراحی شده، چهرهسازی و سلیقهسازی است. این موضوع در خصوص جهان عمیق ادبیات و هنر نیز قابل تعمیم است؛ به طور مشخص در حوزه شعر، چه بسیارند کسانی که بدون اغراق میتوان آنان را شاعران و نویسندگان تلگرامی و اینستاگرامی خواند. کسانی که از اتفاق، دنبالکنندگان زیادی هم دارند و هشتگ نام آنان، تعداد صفحات و محتواهای متعددی را پیش روی شما باز میکند، کتابهایشان چاپ چندم میگیرد و کیفیت متن و محتوایشان، زیر طرحهای اغراقشده سانتی مانتال، در میان پوستههای خوش رنگ و لعاب طراحیشده یا در بستهبندی عکسهای عاشقانه پرمخاطب با هشتگهای ویروسی ترندشده، به چشم نمیآید و به خورد مخاطب می رود. نوشتههایشان دست به دست میچرخد و به خیال خود، جهان ادبیات را در مینوردد.
در حوزه شعر، جدا از صفحات ارزشمند و گرانمایهای که بیرون از این منجلاب، به تولید محتوای فاخر و غنی دست میزنند و گاه، با شمار تعداد مخاطبان یا دنبالکنندگان غیرقابل قیاس با صفحات به اصطلاح زرد، همچنان ذهن مخاطب اصیل و با کیفیت را از آن خود میکنند، صفحاتی هم هستند که شعرهای به اصطلاح من، اینستاگرامی و تلگرامی ارائه میدهند.
آنچه در این نوشتار آن را شعر تلگرامی یا اینستاگرامی میخوانم، در واقع محتوایی است شبه شعر که از اساس به غلط در زمره شعر قرار داده شدهاست. این محتواها که در خوشبینانهترین حالت عنوان "شعرگونه" یا "شبه شعر" را بر آن اطلاق میکنم، معمولا متنی است الکن که در مرحله کنشهای ابتدایی ذهن باقیمانده و در حد کپشنهای اینستاگرامی کاربرد دارد.
بخوانید:
"تو می روی
به قرارهایت برسی
که کاری اند
مثل زخم های من" از منیره حسینی
محتوایی که در بلندمدت سطح سلیقه مخاطب را از مفهوم شعر، چندین و چند پله تنزل داده و با رنگ و بویی از محتوای عاشقانه، در زر ورقی از احساسات سطحی، دروغی به نام شعر را به او تحویل میدهد. در نمونهای که ذکر شد، نویسنده یا نگارنده (عنوان شاعر را برای آن به کار نمیبرم)، اولین و نخستین کنش ذهنی خود را فقط و فقط به صرف مشابهت دو عبارت "قرار کاری" و "زخم کاری" در کنار هم گذاشته و با چسباندن دو ضمیر من و تو در ابتدا و انتهای متن ( که گویی به کار بردن آن در همه محتواهای عاشقانه ای از این جنس ضرورت دارد) و سپس با تکه تکه نوشتن متن (اصطلاح تقطیع را برای آن به کار نمیبرم، چراکه تقطیع شیوه، کاربرد و تعریف خود را دارد)، تلاش کرده سر و شکل چیزی به نام شعر به متن بدهد. گویی که چندماده غذایی را خام، شلخته و عجولانه روی هم بریزیم، سرسری، فوری و شتاب زده، تحویل مخاطب بدهیم و به او القا کنیم که از این پس غذا یعنی این! عجیب تر آنکه مخاطب هم دست بزند و هورا بکشد و آن را بارها و بارها با دیگران به اشتراک بگذارد! حال آنکه این محتوا، باوجود هزاران لایک، بازدید و بازخورد که کارکرد اصلی و رسالت بی اعتبار و کم قدر چنین محتواهایی است، در نهایت میتواند دست و پا زدنی ناشیانه و ملتمسانه در اقیانوس شعر باشد. آن هم در سرزمینی که شعرش، جهانی و شاعرانش، جهانیترند و مخاطب هرقدر هم که ناآگاه یا غیرمتخصص باشد، به عنوان یک ایرانی، بخشی از پیشینه فرهنگی و ادبی این سرزمین را در ذهن دارد. به یقین مصرع یا تک بیتی از حافظ و سعدی را شنیده، دیوان اشعار آنان را در خانه دارد، همراه هفت سین و سفره یلدایش است و شعری از کسی چون سهراب سپهری یا نیما یوشیج و ... را از وجه کتابهای درسی هم که شده در حافظه دارد.
یا در این نمونه:
"رابطه ما خیلی پیچیده است
من به او پیچیدهام
او مرا پیچاندهاست" از آیدین دلاویز
در این نمونه که شاید حتی برای کپی کردن در قامت استوریها و چپاندن پای عکسهای اینستاگرامی هم، قدری سخیف و دست چندم به نظر بیاید، نگارنده میخواهد بگوید ذهن من آنقدر خلاق است که میتواند پیچیدگی یک رابطه را به پیچیدهشدن زندگی یک نفر به دیگری و در نهایت اصطلاح محاورهای و دهه هفتادی پیچاندن کسی، ربط بدهد و قصد دارد با پشت هم ردیف کردن این سه، در یک متن سه خطیِ سیزده چهارده کلمهای، یک شعر کوتاه خلق کند و بیافریند! اما این محتوا، در بهترین و خوش بینانه ترین حالت، پیروی از فرمول دستمالی شده و بی اعتبار "من، تو، او، ما" در اول و آخر متن، چپاندن چند واژه در این بین و بیرون ریزی سادهلوحانه آن در بستر ذهن مخاطب است.
در هیچ یک از این محتواها، نه خبری از محور جانشینی و هم نشینی است، نه مفاهیمی مانند تأویل پذیری و چندمعنایی و ... از یک فرسخی ذهن و متن نویسنده رد شدهاست. که البته باید گفت برخی شاعران ممکن است این تکنیکها را ندانند اما به ذات و در عمل، در شعرشان رعایت کنند و اثرشان سرشار از این مهارتها باشد.
در سرزمین شعرهای اینستاگرامی و تلگرامی، دال و مدلول نه معنایی دارد و نه جایگاهی؛ متنهای دم دستی با فرمولهای یکسان و الگوریتمهای ناشیانه راحتالحلقومی، تولید میشود و به قولی عبارت "اسهال ذهن" را تداعی میکند. برونریزیهای مهوعی که گاه حتی در بیرونیترین لایهها و پوستهها هم حرفی برای گفتن ندارند که رسیدن به عمق معنا پیشکش آنها! با این شیوه راحتطلبانه، میشود روزانه دهها و صدها محتوای این چنینی تولید کرد و در کارخانه تولید انبوه شعرگونههای بیتأثیر که ماندگاری و اثرگذاری آن در ذهن مخاطب به سرعت رد کردن یک استوری است، مدال شاعرانگی بر گردن آویخت و نموداری از تعداد لایکها، کپیکردنها و اشتراکگذاریها را به دیوار کارخانه آویخت. اصطلاح "اقیانوسی به عمق یک بند انگشت" شاید توصیفی واقعی برای این وضعیت باشد.
جهان مجازی پر است از محتواهای پشت وانتی که اسم شعر را یدک میکشد اما تاریخ انقضای آن، به قدر دوام یک استوری در حافظه صفحه مخاطبان است و گاه از دایره "مُشَبه و مُشَبه بِه" پا را فراتر نگذاشته چه برسد به هیأت شعر. چیزهایی که در نهایت میتواند در حد گپها و چتهای تلگرامی، کاربرد داشته باشد. بخوانید:
"میبینی!
چه آرام و جسور ادامه میدهم؟
این ها از صدقه سر توست
ممنونم که نیستی
ممنون که ندارمت" از ریحانه کریمائی
و یا
"تو از من
کناره می گیری
من اما
کنارت خواهم ماند"
از کتاب من تمام شدنم ادامه دارد هنوز/ آیدین دلاویز
ملاحظه میکنید؟! همان فرمول چیدن یک عدد من و تو در اول و آخر یک متن، استفاده سطحی از مشابهت دو عبارت "کنار کسی بودن" و "کناره گرفتن از چیزی" و تلاش برای کنار هم نشاندن آنها به زمختترین و گلدرشتترین شکل ممکن. محتوایی که تعداد پسندها و اشتراکگذاریهایش در فضای مجازی، شما را متعجب میکند، درحالی که روزانه میتوان دهها نمونه از آن را نوشت و به مصرف داخلی فضای مجازی و شبکههای اجتماعی یا به انتشار شبه کتابهای زرد رساند.
و حواسمان باشد که در این میان، فریب اسمهای بزرگ را نخوریم! اثر ضعیف، ضعیف است و یک شعر میتواند اثری ضعیف از یک شاعر خوب باشد. مثلاً
"دست های تو
تصمیمم بود
باید میگرفتم و دور میشدم"
شمس لنگرودی-از کتاب تعادل روز بر انگشتم-نشر نگاه
و یا:
"پنهان از تو
با خودم حرف می زنم
برای خودم شعر می گویم
و تو
به بدهی هایت فکر میکنی
چراکه من
دارایی تو بودم"
که در فضای مجازی، منسوب به بکتاش آبتین است.
و یا:
" تمام پرایدها سه آینه دارند
آینه سمت راست، آینه سمت چپ، آینه عقب
جز پراید من که چهار آینه دارد
آینه سمت راست، آینه سمت چپ، آینه عقب
و آینه ملیحه در داشبورد" از اکبر اکسیر
و یا به یاد بیاورید شعری از یکی از بازیگران سینما و تلویزیون را که حتی در همین فضای مجازی هم، به شدت مورد هجمه و تمسخر قرار گرفت و البته خانم بازیگر، در برنامهای سرودن آن را تکذیب کرد! حال آنکه سبک و سیاق و عمق دیگر آثار وی که سرودن آنها را تکذیب نکرده هم دقیقا به همین گونه و در همین سطح است.
و صدالبته که اینستاگرام مانند هر پلتفرم و یا هر پدیده دیگری در این جهان، صفر یا صد مطلق نیست. خوبیهای زیادی هم دارد. اینستاگرام همان دنیایی است که در آن امکان ارتباط با چهرههای ادبی، خوانش جدیدترین آثار آنها، سیر و سلوک در جهانشان و همزیستی مجازی با آنها، فرصت خوب خواندن و خواندهشدن، جستار در مفاهیم تخصصی ادبیات به شکلی متفاوت به شما داده میشود و نیز امکان مطالعه تخصصی در صفحات تخصصی با محتواهای خوب غیرمتنی از جمله محتوای شنیداری، ویدیویی و چندرسانهای را به شما ارائه میدهد، اگر اهلش باشید. با این وجود، ابتذال ادبی، سطحیکردن و سطحی پسندکردن آن روی دیگر سکه شبکههای اجتماعی است که متأسفانه مانند هر چیز مبتذل و سطحی دیگری در این جهان، این روی سکه است که درخشش و طرفداران بیشتری دارد!