شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

ترسیده بودم از جا ماندن

ترسیده بودم از جا ماندن

زیر آن شکافِ ارغوانی رنگ

در نیم‌تنه‌ی صخره‌ای مغرور

که جنوبِ غرب را

بخیه می‌زد

به منتهی‌الیه شمالِ غرب

در گستره‌ی جهانی که نیمه است.

 

لاجرم پنجه کشیدم

بر کوه‌های نوجوانی

که ردِ سبزِ علف‌ها غرور بلوغ‌شان بود.

 

جنگل‌ترین بودی تو اما

بر آن باریکه نورِ بی‌سرانجام

که ابدیت را نسبت می‌داد

به گوشه‌های تاریکِ زندگی

مماس برسوالی که پیوسته چرخ می‌زد

بر مقصد بادهای بی‌فرجام

 

حالا نگاه کن

به آن‌چه که جا مانده

لایِ خطوط سپید

در پهنه‌ی خاکستری رنگی

که تمام زندگی است.

سحر مهندسی‌نمین

تک نگاری

نقش کتیبه ها

نقش کتیبه ها

ساتیار فرج زاده

به وزنی از دنیا

به وزنی از دنیا

یداله شهرجو

شعرها

 همیشه عیدها روشن بودی

 همیشه عیدها روشن بودی

سوری احمدلو

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی

به دور جای دوشیزه‌ی روشنی

به دور جای دوشیزه‌ی روشنی

محمود جعفری دهقی

خاورمیانه

خاورمیانه

شهرام شهیدی