شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

آخرالزمانِ اینک

پلانِ نخستینِ در رؤیا:
 
من زیرِ نگاهِ هزار چشم از تو که باز می­‌شود بر چتری از پرِ طاووس تا تماشاگرِ چشم­‌های شما باشم
بارانی نمادین زمین و زمانه را می­‌بُرد
من با هزار چشم از تو اما کور!
هزار چشمِ سبزآبی بر چتری سبز که آبیِ آسمانِ من است
 
آسمانِ سوراخ با بارانِ سرخِ مخوف­ش سلاخی می­‌کند
شمشیرهای طلایی و چکاچکِ رعد
و بعد
شلاق­‌کش و شیهه­‌خیز
عابران و درختانِ خون­‌چکان را می­‌دوانَد و می­‌تارا...
 
آااااااااای خدایانِ یونانِ باستان!
خدایان هند!
ایندرا!
ثورِ مقدس!
طاووسِ علیین!

«ای چترِ سبز
گشاده­‌دستی کن!
اینان همه من­‌اند...
چترِ بزرگ­ت را
بر سرِ همه دستی بکش!

... و گوش­‌های طاووس دور از صدای من است
گردن فرازیده
تاج­ش به عرش می­‌رسد.»
 
پلانِ در پیوند:
 
افتادن به چنگِ خونیِ خرچنگ­‌ها
                              با قیچیِ آخته
خواندن با گلوی بریده
چترِ ژفیده
چشم­‌های پراکنده بر پرهای ژولیده
لخته­‌های غروب 
     آویخته از ابرها و بر...
و ریخته خونِ خدایان بر جوانبِ نیزار و نیزه­‌زار
 
پلانِ واپسین در هوش:
 
سوار بر بازوی رود بودم
گم­راه و غوطه­‌ور
«کلیمک»ی الکن
که در خونِ نیلیِ اختاپوس غرق می­‌شود
تا چشم بگشاید شاید در سمتِ آبیِ افقی دور

محمد آشور

تک نگاری

شعرها

من خوبم 

من خوبم 

فرخنده حاجی زاده

حقیقت دارد

حقیقت دارد

حامد رحمتی

و لبت دستش نمی‌رسد به من

و لبت دستش نمی‌رسد به من

علیرضا خسروانی

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

نشستم بی‌تفاوت روبه‌روی ماه در کافه

مهدی مهدوی