...
زاییده شدم
گریه می کردم
بمبهای زیاده رسیده میافتادند
با هستههای تلخ
بووم
بووم
زمان کدر شده
غبارآلود بزرگ شدم
جای شخمهای صورتم رویید
خوابی دیدم
دستانت پاره پاره بود
تکانم دادی
فرو
ر
ی
خ
ت
م
هنوز هم
بووم
بووم
موهایت جوان پر شور
و دستان دلخراشت
در خمیازهای عجیب جادویم کردند
گریه میکردم
بووم
میرقصیدم
بووم
پیمانه میزدم
بووم
فرو میریختم
بووم
بووم
بوووووووووم
زیاده رسیدهها میافتادند
با هسته های تلخ