...
دارم فراموشیات را تمرین میکنم
هر صبح دستهای پرنده را
در آسمان دنبال میکنم
که در نقطههای نام تو محو میشوند
هر شب از رودخانهای
که در خوابهایم جاریست
دهان ماهی کوچکی در قلاب گیر میکند
که یادت در دهانش ناتمام مانده است
دارم فراموشیات را تمرین میکنم
مثل خنجر زدن به باد
در تاریکی