...
در خانه عکسهای زیادی هست
از من که در کنار کسی بودم
من رو به دوربین جهان یک عمر
لبخند گریهدار کسی بودم
بیچتر زیر نمنم بارانها
در کوچهها کنار خیابانها
در چشم من نگاه که میکردی
در حال انتشار کسی بودم
حالا اگرچه بیهدف و مأیوس
گم میشوم میان شلوغیها
یک روز روی نیمکتی خوشحال
پایانِ انتظار کسی بودم
ای عابران خسته که با تردید،
رد میشوید از غم چشمانم
من - این زن شکستة معمولی-
یک روز افتخار کسی بودم
در کافههای شهر اگر حالا
دیگر نگاه منتظری تر نیست
من اولین قرار کسی بودم ...
من آخرین قرار کسی بودم ...
ای جادههای بیخبر از خانه!
ای خانهی محقرِ ویرانه!
با من هنوز هم چمدانی هست
با من که همقطار کسی بودم