شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

الماس

آسوده است
تخته‌‌سنگ‌های یخ   می‌دانند و آب می‌شوند
تپانچه می‌خورد بر آب
          شلپی   می‌افتد در گودال زودگذر
و آب می‌پاشد آب
اما این        در تاریکی شب نگاه می‌کند
همین!        نگاه می‌کند 
گمانم می‌داند        نه به اندازه‌ی تخته‌سنگ‌های قطبی!
اگر ستاره می‌داند او هم می‌داند
و می‌داند بیژن به خواب نرفته و بیدار است.
 

م. مؤید

شعرها

الماس

الماس

م. مؤید

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

غزل بی خنده‌ات آرایه‌ای دلخواه کم دارد

احد متقیان فر

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سوار چرمه‌ای از مه رسیدی و صدا کردی...

سیده تکتم حسینی

رستاخیز

رستاخیز

شقایق شاهرودی‌زاده

ویدئو