شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

الماس

آسوده است
تخته‌‌سنگ‌های یخ   می‌دانند و آب می‌شوند
تپانچه می‌خورد بر آب
          شلپی   می‌افتد در گودال زودگذر
و آب می‌پاشد آب
اما این        در تاریکی شب نگاه می‌کند
همین!        نگاه می‌کند 
گمانم می‌داند        نه به اندازه‌ی تخته‌سنگ‌های قطبی!
اگر ستاره می‌داند او هم می‌داند
و می‌داند بیژن به خواب نرفته و بیدار است.
 

م. مؤید

شعرها

رؤیایی آن سوی روزگاران

رؤیایی آن سوی روزگاران

نصرت‌الله مسعودی

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

بریده در هیجان نامحدود پا بریده‌تر موهایی بود

جلیل الیاسی

روی تخته بزرگ می نویسد A

روی تخته بزرگ می نویسد A

شهریار خسروی

تلفن زنگ بزند

تلفن زنگ بزند

سارا مؤیدی