آسوده است
تختهسنگهای یخ میدانند و آب میشوند
تپانچه میخورد بر آب
شلپی میافتد در گودال زودگذر
و آب میپاشد آب
اما این در تاریکی شب نگاه میکند
همین! نگاه میکند
گمانم میداند نه به اندازهی تختهسنگهای قطبی!
اگر ستاره میداند او هم میداند
و میداند بیژن به خواب نرفته و بیدار است.