شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

اکنون

...

اکنون
تراکم تردید است
در بازماندگی دهان
دوام دایره را می‌ماند
آن‌جا که حیرت از قیامت
بالاکشیدن پروازی را
شلیک می‌کند
شلیک‌های سوت کشیده به جمجمه
می‌پرد از لبه‌ی گیج‌گاهِ تو
از استکان که می‌زنی‌ام بیرون
در خلوتی خیابان، اکنون دیگری‌ست
لب‌پر شده از ازدهام خیابان
از دهان و افتاده‌ دست‌به‌دست شده
اکنون
دوباره می‌چرخم
توضیح واضحات کفایت نمی‌کند
وقتی مغز‌های دو سوی دو جمجمه
جمع جراحت و بخیه را
خمیازه‌های خماری
هی می‌کشد و طول می‌کشد تا صبح
بر نیمکت خیالی پار
خیالی پارکینگ
نه، آن خیالی پارک
در این دقیقه
تصویر تو که جز استخوان در سیاهی رادیو
هیچ از لوژی‌ا‌ت نمی‌ماند
تصویر تو که جز از شقیقه‌ی بی‌شاهد،
هیچ از وخامت حالت را
دکتر صدا نمی‌زند
پرگار می‌کشم
در دایره، دوایر ممتدی
با مرکزی رها‌شده
با مرکزی که مثل تپانچه
سوراخ از خروج نوک سوزن
تبعید‌تر شده
از ماشه، به مخرج
از مخرج تپانچه به لوله
از لوله به دوایر گیجم
گیجت نمی‌کند؟
تو ایستاده‌ای، بر در، وَ در حیران نگاه می‌کندت
در چرخش من و تواضع توبیخ تو به تو
لای شیار شاهرگ مغزم
این دکمه‌ها کجاست؟
چرا هرگز بسته نمی‌شوند
پرده مگر به قاعده‌ی پنجره ندوخت
چشم تو را به صحنه‌ی این قتل خویش‌خواه؟
اکنون
یک لحظه بعد از همه تردید است
از دایره به دیرگچین می‌خواند
از دور می‌رسد صدای زنی اما
می‌افتد از دهانه‌ی مغزم
بی‌آن‌که حفره‌های دو چشمم را
کرکس درون دخمه‌ی یزد از کار و از نگاه برآرد
بی‌آن‌که از دهانم، خاری بروید و شترانِ نر
لب بر تراکم دندان‌هام
خار از لبم بگیرند
از دور در صدای زنی گچ‌گون
با جمجمه، نه با سر بدون جمجمه در مایع سرم از نوزادی
لق می‌خورم و آویزان،
رو می‌کنم به خیابان
تا خودرویی سیاه بیاید
در باز کرده نکرده
ضجه بریزد از همه‌جا و من
آن‌جا دراز دراز با ردی از گلوله به پیشانی
چون مرده‌ای به خنده بگویم:
تشریف برده‌اند و فقط از شقیقه‌شان
شاکی زده‌ست بیرون
اما صداش نمی‌آید.

سعید کیایی

شعرها

باد سر میکوبد

باد سر میکوبد

فهیمه جهان آبادی

هرگز در پیِ صندلی خالی

هرگز در پیِ صندلی خالی

قاسم آهنین جان

با اندوهی تلخ‌تر از شراب

با اندوهی تلخ‌تر از شراب

سید حامد معراجی

به جرم شانس نیاوردن

به جرم شانس نیاوردن

فرزین منصوری