اهمیت پرداختن به طنز بهخصوص در ادبیات جوامعی که با تنگناهای اجتماعی سیاسی روبهرو هستند در این است که طنز در ذات خود با کشف ناتناسبات، خواهان اصلاح است و البته میزان تأثیر و جایگاه آن را شاخصهای زیباییشناسی مربوط مشخص میکند. این دیدگاه، اهمیت جامعهشناختی و روانشناختی امر طنز را نشان میدهد. باید اضافه کنم که انسان به چیزی میخندد که بر آن محیط باشد و شناخت لازم از آن را داشته باشد. بنابراین در مواجهه با طنز به نسبت سایر گونههای ادبی، اهمیت تسلط نویسنده یا شاعر بر وجوه مضمونی، دوچندان است.
با توجه به وضعیت بالا بودن میزان یأس و اضطراب در جامعهی ایرانی که ناشی از تجربههای زیستی در این جغرافیا و تاریخ است، کارکرد طنز در ادبیات گسترش یافته و در بسیاری موارد جزو معدود راههای گذر از تنگناهای ناشی از جریان قدرت و رسیدن به آگاهیبخشی است.
در این یادداشت کوتاه، میکوشم با تمرکز بر شعر اکبر اکسیر بهعنوان یکی از نامآشناترین شاعران طنزپرداز کنونی، زوایای اجرایی شعر او را بررسی و کارکردهای مضمونی شعر طنز را دقیقتر کنم.
شعرهایی از اکسیر که در سالهای دههی هشتاد و نود شمسی منتشر شده، بر دو ستون اصلی استوار است: تجربهی بالای شاعری و طنز. توجه به نام کتابهای اکسیر، اجراهای او برپایهی ناتناسبات را نمایان میکند: «بفرمایید بنشینید صندلی عزیز!»، «زنبورهاي عسل ديابت گرفتهاند»، «ملخهای حاصلخیز»، «پستهی لال، سکوت دندانشکن است» و...
در همین عنوان اخیر، علاوه بر ارتباط معنایی-تصویری بین «پسته» و «دندانشکن» و همینطور «لال» و «سکوت»، این چهار عنصر در یک جریان دیالکتیک، در ارتباطی چندوجهی قرار گرفتهاند. درواقع پشت متن، گفتوگویی بین این عناصر در جریان است و این امر اجرای این سطر را موفق کرده است اما او در مواردی هم کلمات را بیآن که گفتوگو یا ارتباط مؤثری بینشان برقرار شود، به کار میبرد و این یک آسیب جدی برای شعر او به شمار میرود ازجمله در شعر «هیدروفیل»:
ون گوگ یک گوش کم داشت/ اما می شنید/ بتهوون هر دو گوش را داشت/ اما نمیشنید/ -گوشی خدمتتون!/ راستی، مهدویکیا گوش چپ بود یا گوش راست؟/ ای کاش/ سردبیر... ونگوگ بود!
اهمیت مسئلهی دید در شعر که مورد توجه و تأکید نیما نیز بوده است، بهخصوص در شعر کوتاه بیشتر نمایان میشود و اکسیر با استفاده از همین «دید» توانسته به کشف ناتناسبات به عنوان مایهی اصلی شعر طنزش برسد. این امر متناسب با ویژگیهای شعر اکسیر نیز است چرا که او در زیست خود نیز رویکرد طنزمحوری دارد که البته بازخورد آن در متن او قابل شناسایی است. دید او در این بخش از یک شعر، قابل توجه است: من همان عارفی هستم که در حملهی مغول/ از بس که تیر خورد، جوجه تیغی شد/...
اکسیر در اردیبهشت 82 بعد از ده سال سکوت در شعر، تلاش کرد نوعی از شعر به نام فرانو را با وضع قوانینی مطرح کند که جز همراهی چند ماههی اولیه، همواره مورد انتقاد من بوده چه به لحاظ نفس مانیفیستی شدن شعر و چه بهعنوان محتوای شرحی که بر اینگونه شعرها نوشته است درواقع با رویکردهای آن تعارض داشتهام اما به هر حال فرانو را به عنوان گونهای مختص شعر اکسیر که آبشخور آن، نبوغ و دید طنزآمیز شاعرش است، برای شعر او مفید میدانم و فقط تعمیم آن به شعر دیگران را نمیتوانم بپذیرم. نمونهای از این دست، شعر پایین است که ضمن نمایش توانمندی او در امر «دید»، توانایی او در تلفیق عناصر عینی و ذهنی را نشان میدهد، استفاده از مابهازای عینی حرفها یا چیزهای بزرگ با فیل و در ادامه بیرون کشیدن «دم» از «مردم» و گره زدن خرطوم به آن، بهخوبی در ساختار شعر «اینترناش» کار کرده است:
چیزهای بزرگ در خیالم نمیگنجد/ به فیل که فکر میکنم/ خرطومش بیرون میماند/ حرفهای گندهتر از دهانم نمیزنم/ «مردم» که میگویم/ دمش بیرون میماند/ خرطوم را به دُم گره میزنم/ از خودم مینویسم/ تا جهالتم را جهانی کرده باشم!
در اینجا نیز ارتباط مناسب بین عناصر ناتناسب متن وجود دارد و امر اعتراف در کنار امر بیپروایی مضمونی که از ویژگیهای شعری اوست، طنز شعر او را برای مخاطب، عمیقتر، نزدیکتر و باورپذیرتر میکند. استفاده از فرم گزارشی با وضعیتهای دوگانهی معنایی که با ساختار شعرهای طنز در تناسب است، در بیشتر شعرهای اکسیر به کارگرفته شده و شاعر توانسته این امکان را در شعرهایش توسعه دهد مانند این شعر:
پدر مخالف رژیم بود/ نه از فشار میترسید نه از چربی/ شیرخشک، ملی شد/ از آن روز به بعد/ پدر، رژیم را رعایت کرد/ رژیم، پدر را/ به گزارش پزشکی قانونی/ بر اثر این تصادف 28 نفر مرداد!
امکانات کشف در این شعر به طنز آن کمک کرده که به لایههای پایین زبان و معنا برود و اینکه قهرمان شعر نه با فشار کنار میآید نه با چرب شدن سبیلاش، در ارتباط چندوجهی با دیگر عناصر معنایی شعر قرار گرفته و تنها راه حذف این قهرمان در تصادف که البته کودتا را نمایندگی میکند، عنوان شده است. این درهمتنیدگی معنایی به هنر طنز انجامیده و درواقع شعر را از یک طنز صرف، فراتر برده است.
اضافه کنم با توجه به سختی بهکارگیری فرم گزارشی در شعر، شعرهای دیگری از اکسیر در این فرم با آسیبهایی همراه بودهاند ازجمله نتیجهگرا بودن ساختار متنی که وضعیت از پیش تعیین شدهای به شعر میدهد و از میزان ناآگاهی در شعرش میکاهد مثل شعر «پاپوش»: جهان در اول دایره بود/ بعد از تصادف با یک کفشدوزک/ ذوزنقه شد/ تا در چهار گوشهی ناهمگون آن بنشینیم/ و برای هم پاپوش بدوزیم!
شعر اکسیر در جاهایی که از امکان طنز در ترکیب با امکانات زبانی و اندیشگانی (نمونههای یادشده) استفاده کرده است، توانسته دریچهی نویی به شعر امروز ما باز کند و همچنین توجه او به امور مضمونی مهم مانند محیط زیست نیز راهگشا بوده است. نمونهای از این دست که شعر در خود زاده شده و همگام با سطرهای خود به بازتعریف وضعیت خود انجامیده و در روایتهای موازی پیش رفته است، شعر «تاریخ تبری» است:
جنگلبان چه تقصیری دارد/ اره و تبر ارزان شده است/ [قطعاش کن ! این شعر دارد شعار میشود]/ جنگل پر از ریشه است/ هر چند درخت ندارد/ (ادامه بده! این شعار دارد شعر میشود)/ دستهی تبر درخت حرامزادهای بوده است!/ (این را که سال 61 چاپ کردی)/ گهواره، عصا، کاغذ و مداد از درختان اهلی/ دستهی تبر، چماغ، چوبهی دار و تابوت/ از درختان وحشی تهیه میشود/ (قطعاش کن! این شعر دارد چنار میشود!!)
نهایت اینکه طنز در شعر اکسیر، برآمده از زیست شاعر است و این یکی از گزارههای مهم و کارساز در شعر است که باید در شعر امروز ما مورد توجه قرار گیرد زیرا کیفیت زیست شاعر در چگونگی شکلگیری شعر او، نقش قابلتوجهی دارد.