شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هوا

من اگر در چهل‌توی دیوارها و درختان

می‌توانستم آمدشدت را بخوانم

یا اگر از پس پرده‌ی کافه‌بوی خیابان

می‌شد عطرِ بعیدِ تو را بشنوم، نام آن را بدانم

روی رختی درخشان‌تر از برف آذر

رشته‌ای بر کمر می‌کشیدم شلال از ستاره

بر سر اکلیلِ زَر می‌نهادم

تشنه‌ی دیدنِ جویبارانه پوییدنِ تو

آرزومندِ بوییدنِ تو

می‌شدم جبرییل و هوا می‌گرفتم

سایه‌ساینده بر بام‌های سفالین

خیره در پالتو سبز و شلوار نارنجی مخملین‌ات

نرم می‌آمدم پشت گوش‌ات

تا نُتِ کوچکی را که از هدفون‌ات می‌تراود

با دهان‌ام بگیرم

تا که آوازی از عطرِ نام‌ات بسازم

 

***

 

ای که در چهره‌ی رومی‌ات رخشه‌ی چشم چینی

جنبشِ قاقمان روی برف است

جنبشِ قاقمان روی برف‌ات

لرزشِ قهوه‌دانه‌ست بر شیر

گشته در شیرِ دوشیزه‌ات گَردِ قهوه

یادگارِ کدامین نیاکان نوبی‌ست؟

با کدامین ملکزاده‌ی مصری آمیخت

ناخدایی ونیزی؟

یا کدامین کمانگیرِ سودانی افروخت

اخگری در گلِ سرخِ رامشگری پرتغالی؟

 

دختر پرتقال و گلِ سرخ

من به آهنگِ رنگ‌‌ات

گشته‌ام در خم‌اندرخمِ مازهای مجازی

دیده‌ام گیسِ خیس‌ات

پیچه در پیچه بر شانه‌ی رختِ خطّی سفید و رَگی زرد

روی دریاکناری که انگار بُرجو-وِرتزی‌ست

ــ زادگاه فرانکای آن پیرِ آتش‌سپُرده

یا در آن عکسِ دیگر

دیده‌ام جشنِ پایانِ پی‌اچ‌دی‌ات را

نیم‌خُفت از دهانِ‌ تو خورده

جرعه‌ی شادی‌ات، شادی‌ات را

 

امشب آنجا در آن‌سوی جوی کینِسبِرن

پشت شش بانگِ آونگِ برجِ کلیسای تثلیث

بعدِ اردوی مرغابیان فروبرده‌سر در پر پشت

خوابِ نسیانِ داغی که بر سنگ بسته‌ست تکفیرِ پَتریک هَمیلتُن

طاقِ نسیانِ خوابِ کَتِدرال و طوفانِ جان ناکس

تو بر آن مبل شنگرف، پیچیده در حوله‌ی سَندَروسی

این بخارِ بهاراتِ حمام بر هودجِ باد

نکهتِ صمغِ کاج و بهارِ ترنج است

مژده‌ی آن که گلبانگِ فردا

صبحِ گلرنگِ سنت‌اندروزی

 

***

 

باطل است این که در بطنِ شب می‌نویسم

این دهانِ نهنگ و دُمِ مار دوزخ

این چهل‌تو که در چنبرش درنوشته‌ست دودِ دل‌ام را

بسته‌ام هرچه را نام و نقش تو دارد

هرچه با نامِ تو بسته بهتر.

صبح فردا هیونان آتش‌به‌کوهان دریا که بر هم بریزند

- کاروان‌ها که بار گران می‌گذارند و پس می‌گریزند

در نی‌انبان مردی که بر اسکله می‌نوازد

- سرخ‌موی سبک‌پنجه‌ی سبزدامن

می‌شوم دِل‌دِل‌ِ تندِ بادِ شمال و

می‌وزم می‌وزم می‌وزم تا

نای نی‌جفتی نی‌زنِ قلعه‌ی پرتغالی

می‌وزم می‌وزم می‌وزم  من

آهوی قشمی بادِلِه‌پوش‌ام آنجاست

مریم بُرکه‌باریکِ ماهی‌فروش‌ام

که نزاده‌ست طفل سیاهِ نزارِ خدا را

می‌وزم      می‌وزم

آه اگر می‌وزیدم  

۱۲ آوریل ۲۰۲۴

۲۴ فروردین ۱۴۰۳

 

 

پانویس‌ها

برجو-ورتزی: اسماعیل خویی در سرسخن شعر «بازگشت به بورجو-ورتزی» از دفتر «سنگ بر یخ» می‌نویسد: «باید بگویم، امّا، که بورجو-ورتزی Borgio Verezzi روستایی ساحلی است در شمالِ ایتالیا، زادگاه همسر پیشینم فرانکا [...]».

کینسبرن (Kinness Burn): جویباری‌ست در شهر سنت‌اندروز اسکاتلند.

کلیسای تثلیث (Trinity Church): کلیسایی‌ست در خیابان جنوبی سنت‌اندروز.

پتریک همیلتن (Patrick Hamilton): نخستین شهید اصلاحات پروتستانی اسکاتلند. اسقف کاتولیک سنت‌اندروز به جرم خروج از دین فرمان به سوزاندن همیلتن داد. P و H نخستین حروف نام و نام خانوادگی او را با سنگ‌های چهارگوشه‌ی کوچک بر پیاده‌رو مقابل نمازخانه‌ی سنت سالواتور، جای سوختن‌اش، نوشته‌اند.

کتدرال (Cathedral): منظور کلیسای جامع ویرانه‌ی سنت‌اندروز است. این کلیسای کاتولیک از سده‌ی سیزدهم تا سده‌ی شانزدهم، یعنی تا هنگام ویرانی‌اش به دست جان ناکس، مقر اسقف اعظم سنت‌اندروز بود.

جان ناکس (John Knox): یکی از رهبران اصلاحات پروتستانی اسکاتلند و بنیانگذار کلیسای پرسبیتری.

می‌وزم می‌وزم: آغازه‌ی شعر «سنگ بر یخ» اسماعیل خویی، در دفتری به همین نام، چنین است:

«می‌سُرم،

می‌سُرم،

می‌سُرم،

    می‌سُرم،

       می‌سُرم،

             من:»

بادله: شلوار بندری را به‌خاطر زردوزی (بادله) ساق‌هایش شلوار بادله نیز می‌گویند.

بُرکَه: برقع است در گویش مردم هرمزگان.

که نزاده‌ست طفل سیاه نزار خدا را: این سطر وامدار سطر چهارم غزل ۸ اخوان ثالث است.

وحید داور

تک نگاری

مایکل مارچ شاعر خطوط سیاه

مایکل مارچ شاعر خطوط سیاه

ابوالقاسم اسماعیلپور مطلق

شعرها

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

اگر  چاقو در پهلویم فرو کنند

علی اکبر جعفرزاده

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

این حرف‌ها مناسبِ بَعد است

فرینوش عسگری

ﺍﻋﺘﺼﺎب

ﺍﻋﺘﺼﺎب

امین رجبیان

 بارانِ‌ علاقه

بارانِ‌ علاقه

فرامرز سه‌دهی