شعرها

صوت ها

ویدئوها

کتاب ها

هوا

من اگر در چهل‌توی دیوارها و درختان
می‌توانستم آمد‌و‌شُدت را بخوانم
یا اگر از پس پرده‌ی کافه‌ بوی خیابان
می‌شد عطرِ بعیدِ تو را بشنوم، نام آن را بدانم
روی رختی درخشان‌تر از برف آذر
رشته‌ای بر کمر می‌کشیدم شلال از ستاره
بر سر اکلیلِ زَر می‌نهادم
تشنه‌ی دیدنِ جویبارانه پوییدنِ تو
آرزومندِ بوییدنِ تو
می‌شدم جبرییل و هوا می‌گرفتم
سایه‌ساینده بر بام‌های سفالین
خیره در پالتو سبز و شلوار نارنجی مخملینت
نرم می‌آمدم پشت گوشَت
تا نُتِ کوچکی را که از هدفونت می‌تراود
با دهانم بگیرم
تا که آوازی از عطرِ نامت بسازم

ای که در چهره‌ی رومی‌ات رخشه‌ی چشم چینی
جنبشِ قاقمان روی برف است
جنبشِ قاقمان روی برفت
لرزشِ قهوه‌دانه‌ست بر شیر
گشته در شیرِ دوشیزه‌ات گَردِ قهوه
یادگارِ کدامین نیاکان نوبی‌ست؟
با کدامین ملک‌زاده‌ی مصری آمیخت
ناخدایی ونیزی؟
یا کدامین کمانگیرِ سودانی افروخت
اخگری در گلِ سرخِ رامشگری پرتغالی؟
دختر پرتقال و گلِ سرخ
من به آهنگِ رنگت
گشته‌ام در خم‌اندرخمِ مازهای مجازی
دیده‌ام گیسِ خیست
پیچه در پیچه بر شانه‌ی رختِ خطی سفید و رَگی زرد
روی دریاکناری که انگار بُرجو‌ـ‌وِرتزی‌ست
ـ زادگاه فرانکای آن پیرِ آتش‌سپُرده
یا در آن عکسِ دیگر
دیده‌ام جشنِ پایانِ پی‌اچ‌دی‌ات را
نیم‌خُفت از دهانِ‌ تو خورده
جرعه‌ی شادی‌ات، شادی‌ات را

امشب آن‌جا در آن‌سوی جوی کینِسبِرن
پشت شش بانگِ آونگِ برجِ کلیسای تثلیث
بعدِ اردوی مرغابیان فروبرده‌سر در پر پشت
خوابِ نسیانِ داغی که بر سنگ بسته‌ست تکفیرِ پَتریک هَمیلتُن
طاقِ نسیانِ خوابِ کَتِدرال و طوفانِ جان ناکس
تو بر آن مبل شنگرف، پیچیده در حوله‌ی سَندَروسی
این بخارِ بهاراتِ حمام بر هودجِ باد
نکهتِ صمغِ کاج و بهارِ ترنج است
مژده‌ی آن که گلبانگِ فردا
صبحِ گلرنگِ سنت‌اندروزی
باطل است این که در بطنِ شب می‌نویسم
این دهانِ نهنگ و دُمِ مار دوزخ
این چهل‌تو که در چنبرش درنوشته‌ست دودِ دلم را
بسته‌ام هر چه را نام و نقش تو دارد
هر چه با نامِ تو بسته بهتر.
صبح فردا هیونان آتش‌به‌کوهان دریا که بر هم بریزند
ـ کاروان‌ها که بار گران می‌گذارند و پس می‌گریزند
در نی‌انبان مردی که بر اسکله می‌نوازد
ـ سرخ‌موی سبک‌پنجه‌ی سبزدامن
می‌شوم دِل‌دِل‌ِ تندِ بادِ شمال و
می‌وزم می‌وزم می‌وزم تا
نای نی‌جفتی نی‌زنِ قلعه‌ی پرتغالی
می‌وزم می‌وزم می‌وزم من
آهوی قشمی بادِلِه‌پوشم آن‌جاست
مریم بُرکه‌باریکِ ماهی‌فروشم
که نزاده‌ست طفل سیاهِ نزارِ خدا را
می‌وزم      می‌وزم
آه، اگر می‌وزیدم

پی‌نوشت:
برجو‌ـ‌ورتزی: اسماعیل خویی در سرسخن شعر «بازگشت به بورجو‌ـ‌ورتزی» از دفتر «سنگ بر یخ» می‌نویسد: «باید بگویم، اما، که بورجو‌ـ‌ورتزی Borgio Verezzi روستایی ساحلی است در شمالِ ایتالیا، زادگاه همسر پیشینم فرانکا [...].»
کینسبرن (Kinness Burn): جویباری‌ست در شهر سنت‌اندروزِ اسکاتلند.
کلیسای تثلیث (Trinity Church): کلیسایی‌ست در خیابان جنوبی سنت‌اندروز.
پتریک همیلتن (Patrick Hamilton): نخستین شهید اصلاحات پروتستانی اسکاتلند. اسقف کاتولیک سنت‌اندروز به جرم خروج از دین فرمان به سوزاندن همیلتن داد. P و H نخستین حروف نام و نام‌خانوادگی او را با سنگ‌های چهارگوشه‌ی کوچک بر پیاده‌رو مقابل نمازخانه‌ی سنت سالواتور، جای سوختنش، نوشته‌اند.
کتدرال (Cathedral): منظور کلیسای جامع ویرانه‌ی سنت‌اندروز است. این کلیسای کاتولیک از سده‌ی سیزدهم تا سده‌ی شانزدهم، یعنی تا هنگام ویرانی‌اش به‌دست جان ناکس، مقر اسقف اعظم سنت‌اندروز بود.
جان ناکس (John Knox): یکی از رهبران اصلاحات پروتستانی اسکاتلند و بنیانگذار کلیسای پرسبیتری.
می‌وزم می‌وزم: آغازه‌ی شعر «سنگ بر یخ» اسماعیل خویی، در دفتری به همین نام، چنین است:
«می‌سُرم،
می‌سُرم،
    می‌سُرم،
       می‌سُرم،
             من:»
بادله: شلوار بندری را به‌خاطر زردوزی (بادله) ساق‌هایش شلوار بادله نیز می‌گویند.
بُرکَه: برقع است در گویش مردم هرمزگان.
که نزاده‌ست طفل سیاه نزار خدا را: این سطر وام‌دار سطر چهارم غزل ۸ اخوان‌ثالث است.

وحید داور

تک نگاری

یک رومنس خانوادگی

یک رومنس خانوادگی

فرشاد سنبل‌دل

احضار روح زبان در قامت کلمه

احضار روح زبان در قامت کلمه

محمدرضا عبادی صوفلو

شعرها

سلام بر همپیاله‌های من 

سلام بر همپیاله‌های من 

یونس هدایت مقدم

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

دیر کردی پس چه شد؟ در من تب دلشوره‌یی‌ست

فرزانه میرزاخانی

رنج

رنج

علی زیودار

شب را که ورق بزنی

شب را که ورق بزنی

علیرضا ملک زاده

ویدئو

دلم به بوی تو آغشته است

دلم به بوی تو آغشته است

محمد شمس لنگرودی

و به نام عزرائیل

و به نام عزرائیل

افروز كاظم زاده